زندگی نامه مولای عشق امام حسن عسکری (ع) قسمت اول
تحقیقی را که در پیش رو دارید جستارمختصری است در زندگینامه آقا امام حسن عسکری (ع) امید است که مورد عنایت آقا امام زمان (ع) قرار گیرد انشاالله...
طلوع یک ستاره
برهادی دین بهرهدایت پسری داد
برعسکریان مژده بده حضرت معبود
برمکتب شرع نبوی زیب و فری داد
آمد پدرمهدی موعود بدنیا
کز آمدنش تیر دعا را اثری داد(1)
طبق روایات متواتر روز جمعه، هشتم ماه ربیع الثانی سال 232 ق، در تاریخ پرافتخار مسلمانان، روزی به یاد ماندنی است. هنوز بیست بهار از عمر شریف امام هادی علیهالسلام نگذشته بود که شهر مدینه، شاهد ظهور و تولد ستارهای فروزان از ستارگان حریم نبوی گردید.یعنی نزدیک به دو قرن و نیم پس از هجرت رسول الله (ص) به مدینه. مدینه، با شکوفه زدن گلی دیگر از گلستان امامت و ولایت نورباران شد و باردیگر، شور و شعف بوستان علوی را فرا گرفته، خانه کوچک و با صفای امام هادی علیهالسلام به نور فرزند پاک و مطهر خود روشن گردید.
برای تولد این امام بزرگوار روایات متعددی وجود دارد من جمله:
بنا به نقل مرحوم کلینی در ماه رمضان یا ربیع الآخر 232ه. ق چشم به جهان گشود و 28 سال زندگی کرد. ابن خلّکان تولد ایشان را روز پنجشنبه یکی از ماههای سال 231 ق دانسته و قول دیگری نیز که ششم ربیع الآخر از سال 232 باشد، نقل کرده است. شیخ مفید و سعد بن عبدالله، ربیع الآخر را پذیرفتهاند. مسعودی سن آن حضرت را به هنگام شهادت 29 سال دانسته است بنابراین، او باید تولد آن حضرت در سال 231 را معتبر دانسته باشد على بن عیسى اربلى تولد حضرت را در سال 231 دانستهاست(2)
پدرش امام دهم، حضرت هادى (ع) ومادر والا گهرش که به نام حدیث، سلیل، و سوسن یاد شده است زنی لایق و صاحب فضیلت که در ولایت خویش پادشاه زاده بود و در پرورش فرزند نهایت مراقبت را داشت ، تا حجت حق را آن چنان که شایسته است پرورش دهداین بانوى گرامى، از زنان نیکو کار و داراى بینش اسلامى بود و در فضیلت او همین بس که پس از شهادت امام حسن عسکرى (ع) پناهگاه و نقطه اتّکاى شیعیان در آن مقطع زمانى بسیار بحرانى و پر اضطراب بودامام هادى(ع) در شأن او فرمود: سلیل، دور از هر آفت، پلیدى و آلودگى است. (3)
نامها والقاب امام حسن عسکری (ع):
نامی که برای این مولود انتخاب گردید همتای نام جد بزرگوارش امام حسن مجتبی (ع)بود که تجدید کننده خاطرات نخستین ثمره ی باغ پر بار رسالت است .اسم آن بزرگوار حسن به معنای نیکو وصاحب جمال (اصل نام گذاری را خداوند انتخاب نموده و توسط پیامبر و امام قبلی معرفی شده اند.)و کنیه مشهورش ابا محمد و ابن الرّضا(کنیهای بوده که امام جواد و امام عسکری(ع ) هر دو با آن مشهور شده بودند.) است.
مشهورترین القاب امام حسن عسکری (ع):
1- عسکری :به معنای سپاه ولشکر،از آنجا که پیشواى یازدهم به دستور خلیفه عباسى در سامراء، در محله عسکر(محل سکونت نظامیان ) سکونت اجبارى داشت، به همین جهت عسکرى نامیده مىشود(4)
دلیل دیگری که میتوان آورد این است که
معتصم خلیفه عباسی سپاهیان فراوان داشت روزی با خود خیال کرد که جلالتخود را بر حضرت امام حسنعسکری(ع) بنماید و وی را خوار گرداند. به صحرا رفت و امام را احضار نمود امام آمد و خلیفه به سپاه صد هزار نفری خود دستور داد که در کنار دشتی تپه ای برای وی درست کنند تا از بالای آن به تماشا وتفرج گلها و گیاهان دشت بپردازد وبرای این کار دستور داد هر سواری یک توبره خاک آورده، در یک جا بریزند تا تپه ای درست شود در عرض نیم ساعت تپه بزرگی درست شد فورا بر بالایش فرش انداختند و خلیفه به عشرت پرداخت. چون کار آنتپه به اتمام رسید، خلیفه از امام(ع) پرسید که چقدر سوار نیاز است کهدر نیم ساعت چنین تپه ای درست شود ؟ امام(ع) فرمودند که، این سوار پیش سوارانخداوند بزرگ ارزشی ندارد و کسی ایشان را لشکری نمیشمارد(لشکر تو مقابل لشکر خداوند ناچیز است وبه حساب نمی آید )و اگر میخواهی آن را ببینی میان دو انگشت من نگاه کن و به ذلت خود چاره ای کن. معتصم چون در میان دو انگشت آن حضرت نگاه کرد، هوش ازسرش پرید. دید که همه روی زمین لشکر ابلق سوار است و همه زرهپوش و نیزهدار. فورا از بیم و ترس دیده بر هم نهاد و زبان به تمجید آن حضرت گشود. از آن روزآن حضرت مشهور به امام حسن عسکری (ع)گردید.(5)
2- زکّی: به معنای طاهر وپاک
3- الصّامت: به معنای ساکت وخاموش وآرام و کسی که چهل بار به مکه رفته باشد
4- الرّفیق: به معنای همراه ودوست و یاری کننده
5- هادی:به معنای راهنما ومرشد وهدایت کننده (این لقب حضرت محمد (ص) و امام دهم هم بوده است)
6- تقی:به معنای پرهیزکردن و پرهیزگار
7- خالص:پاک ومطهرودورازآلودگی
8- مرضى : به معنای خشنود و مورد رضایت
9- سراج: به معنای آفتاب است (6)
منصب:
ایشان معصوم سیزدهم و امام یازدهم شیعیان هستند
دوران کودکی امام حسن عسکری(ع) و تبعید وحرکت به عراق :
با تولد امام حسن عسکری علیهالسلام در سال 232ق، شور و نشاط ساکنان شهر مدینه و خانه با صفای امام هادی علیهالسلام را فرا گرفت. بنیهاشم از این تولد مبارک، مسرور شده و سجده شکر به جای آوردند. متأسفانه این شور و شادی، بعد از مدتی به حزن و اندوه خاندان علوی تبدیل شد. متوکل خلیفه عباسی و درباریان فاسد که نفوذ علمی و معنوی امام هادی علیهالسلام را در شهر مدینه میدیدند، به وحشت افتاده و برای حفظ قدرت ظاهری خود، دستور حرکت امام علیهالسلام را به دیار غربت عراق صادر کردند امام هادی علیهالسلام به همراه فرزند عزیزش امام عسکری(ع) در سال یا 233یا234 ق از شهر مدینه حرکت و به شهر سامراء، مرکز حکومت خلیفه عباسی وارد شد.(طبق بعضی روایات آن حضرت در آن زمان بیشتراز سه سال داشته اند ) امام حسن عسکری علیهالسلام به همراه پدر بزرگوار خود، در یکی از محلههای سامراء ساکن شده در محلى که به نام«العسکر»یا«العسکرى» نامیده مىشد، یعنى محلى که محل سپاهیان و در واقع پادگان بود، یعنى خانهاى که در آن زندگى مىکردند برایشان انتخاب شده بود که مخصوصا در پادگان باشند و تحت نظر(7)
آنچه مسلم است آوردن این دو امام بزرگوار به«سامرا» ـ مرکز خلافت عباسی در آن عصر- از جهاتی شبیه سیاست مأمون در آوردن امام رضا(ع) به شهر خود بود؛ زیرا این نزدیکی کنترل روابط امام با شیعیان و شناسایی شیعیانی را که در سر تا سر بلاد اسلامی مناسبات نزدیکی با امام خود داشته و خطری برای حکومت به حساب میآمدند، برای دستگاه حاکمه آسانتر میکردامام عسکرى(ع)در دوران کودکى شاهد اهانتهاى متوکل عباسى به اهلبیت عصمت(ع)، به ویژه پدر بزرگوارش امام هادى(ع)، بود. او مىدیددشمن زیارت جدش امام حسین(ع)را ممنوع و حتى مزار مقدسش را با خاک یکسانکرده است. امام عسکرى(ع)یورشهاى ناجوانمردانه و دور از ادب ماموران حکومتبهخانه پدرش را نیزمشاهده می کرد(8)
در ایام کودکی امام حسن عسکرى (ع) شخصی (به گفته ایی بهلول )آن حضرت را دید که ایستاده است و بازی نمیکند و دیگر کودکان به بازی مشغولند، پنداشت بازی نکردن آن گرامی برای اسباب بازی است که سایر کودکان دارند و او ندارد به امام عرض کرد: برایت اسباب بازی بخرم؟ تا با کودکان دیگر به بازی بپردازی؟ امام فرمود: ما للعب خلقنا، ما برای بازی آفریده نشدهایم. آن فرد پرسید: پس برای چه آفریده شدهایم؟ امام فرمود: للعلم و العباده برای علم و عبادت؛ آن فرد پرسید: از کجا چنین میگویی؟ امام فرمود: از کلام خدای عزیز و جلیل، که در قرآن میفرماید: «افحسبتم انّما خلقناکم عبثاً و انّکم الینا لا ترجعون» آیا میپندارید شما را بیهوده آفریدیم و به سوی ما باز نمیگردید؟آن شخص گفت : شما هنوز کوچک هستید و به سن بلوغ نرسیدهاید.کودک با کلامی دلنشین پاسخ داد: مادرم را دیدم که میخواست آتش روشن کند. او هیزمهای کوچک را در اجاق گذاشت و آتش زد، سپس هیزمهای بزرگ را در روی آنها گذاشت تا آتش بگیرند!آن شخص که از دانایی کودک در حیرت بود، پرسید: نام تو چیست؟!و پاسخ شنید: حسن عسکری(ع)(9)
ظاهروسیمای امام حسن عسکری (ع) :
امام یازدهم صورتی گندمگون و بدنی در حد اعتدال و ابروهای سیاه کمانی ، چشمانی درشت و پیشانی گشاده داشت . دندانهایش درشت و بسیار سفید بود و خالی بر گونه راست داشت . امام حسن عسکری (ع ) بیانی شیرین و جذاب و شخصیتی الهی باشکوه وباوقار و مفسری بی نظیر برای قرآن مجید بود .
برخى از معاصران امام او را چنین وصف کرده اند: آن حضرت سبزه بود و چشمانى فراخى داشت، بلند بالا و زیبا چهره و خوش هیکل وجوانبود و از شکوه و هیبت بهره داشت. (10)
احمد بن عبیدالله بن خاقان مشخصات ظاهری آن بزرگوار را چنین وصف کرده است: او دارای چشمانی سیاه، قامتی نیکو، صورتی زیبا و بدنی خوب بوده است.
امام عسکرى(ع) به جلالت و زیبایی و هیبت و رُواء به اصطلاح، ممتاز بودند یعنى اساساً عظمت و هیبت و جلالت در قیافه ایشان به نحوى بود که هرکس که ایشان را ملاقات مىکرد تحت تأثیر آن سیما قرار مىگرفت وقتى که سخن مىگفتند و دریاى موّاجى شروع مىکرد به سخن گفتن، دیگر تکلیفش روشن است. در بسیارى از حکایات و روایات این قضیه کاملاٌ مشخص و محرز است. حتى دشمنان با اینکه ایشان را سخت تحت تعقیب داشتند و گاهى به زندان مىبردند وقتى که با حضرت روبرو مىشدند وضع عجیبى داشتند، نمىتوانستند در مقابل ایشان خضوع نکنند
نقش انگشتری امام حسن عسکری (ع) :
موقعیتی که امام حسن عسکری(ع) در آن قرار گرفته بود با وضعیت امامان دیگرتفاوت داشت; زیرا بعد از وفات وی غیبت امام دوازدهم پیش میآمد و شیعیان بایدبرای تحمل آن آماده میشدند. امام حسن عسکری، در چنین زمانی، نگین انگشتر خودرا با جمله «انا الله شهید» متبرک کرد. گویا میخواستبه شیعیان بگوید گماننکنید همه چیز به آخر رسیده است; گرچه امام هر عصری ناظر بر اعمال مردم وشیعیان است، اما خداوند شاهد اعمال شماست و نباید کاری کنید که باعثبدنامیشیعیان گردد. بر انگشتر دیگر آن حضرت، عبارت «سبحان من له مقالید السمواتو الارض» حک گردیده بود; یعنی همان خدایی که کلید آسمانها و زمینها تحت قدرتاوست، حضور یا غیبت جانشینان پیامبر را تعیین میکند.بدان که مؤمنین امامان برحقند، که از خدا برای مردم امان میگیرند و امان آنها مورد قبول خداونداست
اخلاق وفضایل امام حسن عسکری(ع) و جایگاه اجتماعی ایشان:
جذب عواطف و صید دلهای مشتاق :
فضائل و کمالات معنوی آن حضرت موجب شده بود که دوست و دشمن شیفته آن حضرت شده و از صمیم قلب به آن حضرت ارادت بورزند و وجود گرامی امام را خواسته یا ناخواسته محترم شمارند. امام حسن عسکری علیهالسلام اگر چه بسیار جوان بود، ولی به دلیل موقعیت بلند علمی، اخلاقی و خانوادگی، به ویژه رهبری شیعیان و اعتماد بیشائبه آنان به حضرت و احترام بیچون و چرای مردم، شهرت فراوانی پیداکرده بود. به همین دلیل، حاکمان عباسی نیز به جز در مواردی، در ظاهر، رفتاراحترامآمیزی از خود به امام عسکری علیهالسلام نشان میدادند امام حسن عسکری(ع) مردى با وقار و مفسرى بى مانند، براى قرآن بود و پیوسته بیش از صد نفر از دانشمندان معروف در مجلسش حضور داشتند. در مدت چند سالی که حضرت در عراق اقامت داشت و از شام تا مدینه بویژه ایران در نفوذ او بود نفوذ علمى و معنوى امام، آن قدر پیش رفت که دربار معتز خلیفه عباسى را فرا گرفت و همه دانشمندانى که در دستگاه او به کار اشتغال داشتند شیفته امام گشته بودند. وقتى امام سفرى به ایران کرد و از قم و رى عبور نمود و به لواسان وارد شد، شیفتگان مکتب اهلبیت، اطرافش را گرفتند و برایش ابراز احساسات کردند. حضرت در لواسان براى مردم سخن گفت و دستور داد که مسجد بسازند و آنجا را پایگاه خود قرار دهند. این دستور امام، آنچنان اثر بخشید که مردم مشغول ساختن چند مسجد شدند.
از این نظر دیدگاههای افراد مختلف رادرباره امام حسن عسکری (ع) بیان میکنیم که نشان دهنده گوشه کوچکی از فضائل و کمالات معنوی آن حضرت است
1-دیدگاه احمدبن خاقان وزیر دربار عبّاسى در مورد امام حسن عسکری (ع):
شکوه و عظمت امام حسن عسکری (ع) رااحمد بن عبیدالله بن خاقان وزیر دربار عبّاسى در عصر معتمد به وصف کشیده است ، اگر چه او خود سر دشمنى باعلویها را داشت و در گرفتار کردن آنها مىکوشید، در وصف آن حضرتچنانکه در روایت کلینى آمده گفته است : در سر من راى، هیچ یک از علویان را ندیدم و نشناختم که بمانند حسن بن على بن محمد بن رضا (ع) باشد. و در آرامش و وقار و پارسایى و نجابت و بزرگوارى در نزد خاندانش و سلطان و تمام بنىهاشم نام کسى را بهتر از او نشنیدم. آنان وى را بر سالخوردگان خود مقدم مىداشتند و نیز همواره بر امیران و وزیران و نویسندگان ،مردم عامى و معمولى مقدم داشته مىشد. از هیچ یک از بنىهاشم و نیز امیران و نویسندگان و قاضیان و فقیهان و سایر مردمان درباره وى نپرسیدم جز آن که پىبردم آن حضرت در نزد مردم در غایت تجلیل و تعظیم و در جایگاهى والا قرار دارد و همه درباره او به نیکى یاد مىکنند و او را بر اهل بیت و مشایخش مقدم مىدارند. هیچ کس از دوستان و دشمنان آن حضرت را ندیدم جز آن که به نیکویى درباره آن حضرت سخن مىگفتند و او را مىستودند.وی همچنین گفته :
روزی در کنار پدرم - که یکی از افراد سرشناس دستگاه خلافتبود - ایستاده بودم و در آن روز پدرم جلسه عمومی داشت وهمه افراد را به حضور میپذیرفت. ناگهان نگهبانان خبر آوردند که ابو محمد، ابن الرضا دم در ایستاده است. پدرم با صدای بلند گفت: اجازه دهید وارد شود. من از این گفت و گو شگفت زده شدم، زیرا تا آن لحظه ندیده بودم که در حضور پدرم جز خلیفه و ولیعهد وی، کس دیگری را با کنیه به او معرفی نمایند. سپس جوانی گندمگون، خوش قامت، زیباروی و با اندامی موزون، با جلال و وقار ویژه وارد اتاق شد. پدرم با دیدن وی از جای برخاست و چند قدم به استقبالش رفت، با آنکه تا آن لحظه ندیده بودم که چنین رفتاری را با یک نفرهاشمی و یا یکی از فرماندهان لشکری نشان داده باشد. چون نزدیکش رسید، دستبر گردن او انداخته و از صورت و سینهاش بوسیده و دستش را گرفت و در روی تختخود نشانید وخودش نیز پهلوی او نشست و با او به گفت و گوی صمیمانه پرداخت. پدرم در ضمن صحبتبه او «فدایتشوم» میگفت. از برخورد احترامآمیز پدرم با این جوان ناشناس هر لحظه بر حیرتم افزوده میشد. هنگام خداحافظی پدرم با احترام فوق العاده او را بدرقه کرده و او رفت. احمد بن خاقان در ادامه میافزاید: بعد از رفتن او، من به غلامان پدرم گفتم: این چه کسی بود که او را در حضور پدرم با کنیه یاد کردید و پدرم با او این چنین رفتاری محترمانه داشت؟! گفتند: او یکی از علویان است که به او حسن بن علی میگویند وبه ابن الرضا معروف است. شگفتی من بیشتر شد. هنگام شب وقتی پدرم تنها شد، به او گفتم: پدر! این جوان که صبح او را دیدم چه کسی بود که نسبتبه او چنین احترام نمودی و در گفت و گوی با او «فدایتشوم» میگفتی؟ ! و خودت و پدر و مادرت را فدایش میساختی؟ گفت: «پسرم! او امام رافضیان است، او حسن بن علی است که به ابن الرضا معروف است.»
آنگاه پدرم بعد از اندکی سکوت درادامه سخنانش چنین گفت: پسر جان! اگر حکومت از دستخلفاء بنی عباس بیرون رود، هیچ کس از بنی هاشم جز او سزاوار آن نیست و این به جهت فضیلت، پاکدامنی، زهد و پرهیزگاری و اخلاق شریف و شایستگی ذاتی اوست. اگر پدر او را دیده بودی، مردی بزرگوار، نجیب و شخصیتبا فضیلتی را دیده بودی.»
با شنیدن این سخنان اندیشه و نگرانیم دو چندان شد و خشمم نسبتبه پدر افزون گشت. به نظرم سخنان پدر اغراقآمیز میآمد و بعد از آن دلم میخواست در مورد حسن بن علی پرس و جو کنم و پیرامون شخصیت وی کاوش و بررسی نمایم. از هیچ یک ازبنی هاشم و سران سپاه ونویسندگان و قاضیان و فقیهان و دیگر افراد، درباره حسن بن علی سؤالی نکردم مگر آنکه او را نزد آنان در نهایتبزرگی و ارجمندی یافتم. مقام بلند و سخنان نیک و تقدم بر فامیل و سایر بزرگان، از جمله ویژگیهایی بود که من از زبان آنان در ستایش حسن بن علی شنیدم. بعد از این، ارزش و مقام وی در نظرم بزرگ آمد و فهمیدم که دوست و دشمن او را به نیکی یاد کرده و میستایند.
عبدالله خاقان وزیر متوکل با اینکه خیلى متکبر و بىاعتنا بود ولى هر وقت امام را مىدید از جایش برمىخاست و اگر سواره بود پیاده مىشد وى درباه امام گفته : حسن عسکری(ع) مردى بود که شبها به دعا و مناجات مشغول بود و روزها روزهدارى مىکرد آن چنان مهربان بود که هیچکس را از دعا فراموش نمىکرد هرگاه بینوا و گرفتارى جلوى او را مىگرفت هرچه داشت به او مىداد.” (11)
2- دیدگاه شاکری خدمتکار امام :
شاکرى که یکى از خدمتکاران آن حضرت بوده، در توصیف وى چنین گفته است: "استاد من (امام عسکرىعلیه السلام) مرد علوى صالحىبود که هرگز نظیرش را ندیدم، روزهاى دو شنبه و پنج شنبه در سامرا بهدارالخلافه مىرفت، در روز نوبه، عدّه بسیارى گرد مىآمدند و کوچه ازاسب و استر و الاغ و هیاهوى تماشاچیان پر مىشد و راه آمد و شد بندمىآمد، وقتى که او مىرسید هیاهوى مردم آرام مىشد و چهار پایان کنارمىرفتند و راه باز مىشد به طورى که لازم نبود جلوى حیوانات رابگیرند. سپس او داخل مىشد و در جایگاهى که برایش آماده کرده بودند،مىنشست و چون عزم خروج مىکرد ودربانان فریاد مىزدند: "چهارپاى ابو محمّد را بیاورید. سرو صداى مردم وحیوانات فرو مىنشستوبه کنارى مىرفتند تا آن حضرت سوار مىشد و مىرفت"..(12)
3- دیدگاه نصرانی ها در مورد امام حسن عسکری (ع) :
الف: دیدگاه راهب دیرالعاقول:
راهب دیرالعاقول از بزرگان مسیحیت و داناترین آنها بود، هنگامی که کرامات امام حسن عسکری(ع)را شنید ودید، با دست مبارک آن حضرت اسلام اختیار کرد، لباس نصرانیت را از تن بیرون آورد و لباس سفیدی بر تن نمود و زمانی که پزشک معروف بختیشوع از او درباره دست برداشتن از دینش و مسیحیت پرسید، در جواب گفت: او را همچون مسیح و مانند او یافتم، لذا به دست او مسلمان شدم آری او مانند عیسی است در نشانهها و برهانهایش، آنگاه نزد حضرت عسکری(ع)رفت و ملازم او بود تا از دنیا رفت.(13)
ب :دیدگاه کاتب معتمد
از ابی جعفر احمد القیصر البصری نقل شده است که ما نزد آقایمان ابی محمد در عسکر(سامرّا) بودیم پس خادم معتمد وارد شد. عرض کرد: امیرمؤمنان!! به شما سلام رسانده و گفته است، کاتب دربار ما «انوش نی»(فردی نصرانی) میخواهد دو پسر خود را پاکیزه کند، درخواست میکنیم از شما که به نزد او بروی و برای سلامتی و بقای فرزندان او دعا فرمایی. پس من دوست دارم اکنون شما سوار اسب شده نزد او بروی و این کار را انجام دهی. البته این زحمت را برای آن به شما تحمیل کردیم که او (نصرانی) خود گفته است: ما (دوست داریم) با دعای بقایای نبوت و رسالت متبرک شویم پس آن گاه آقای ما (حسن عسکری(ع)) فرمود: «الحمد للّه الّذی جعل النصاری اعرف بحقنا من المسلمین؛ستایش خدای را که نصاری را آگاهتر به حق ما از مسلمین (این زمان) قرار داد.»(14)
آنگاه حضرت فرمود: اسبی را برایم آماده کنید، پس سوار شد تا بر «انوش» وارد شدیم، در حالی که او سربرهنه و پابرهنه همراه با عالمان و راهبان مسیحی در حالی که انجیل را بر سینه نهاده بود، به استقبال آن حضرت آمد و به امام عرض کرد: ای سید ما متوسّل میشوم به سوی تو با این کتاب (انجیل) که خود بر آن از ما داناتری، جز آن که گناه جسارت زحمت خودت را بر من ببخشی قسم به حق مسیح بن مریم و آنچه که از انجیل از نزد خداوند آورده است ما از امیرالمؤمنین(خلیفه) شما را درخواست نکردیم مگر به این جهت که در انجیل مقام شما را یافتیم مانند مقام مسیح در پیشگاه الهی.
پس امام عسکری(ع)فرمود: «امّا ابنک هذا فباق علیک و امّ الآخر فمأخوذ عنک بعد ثلاثة ایامٍ ـ ای میّتاً ـ و هذا الباقی یسلم و یحسن اسلامه و یتولّانا اهل البیت ؛ امّا این پسرت باقی میماند و اما دیگری از تو گرفته میشود ـ یعنی میمیرد ـ بعد از سه روز و این که باقی میماند، مسلمان میشود و اسلامش نیکوست و ما اهل بیت را دوست میدارد. پس انوش گفت: بخدا قسم ای سیّد من سخن تو حق است، و براستی مرگ این پسرم برایم آسان است، بخاطر آنچه که از پسر دیگر گفتی که مسلمان میشود و شما اهل بیت را دوست میدارد، پس برخی از کشیشان پرسید چرا خود مسلمان نمیشوی؟ انوش گفت: من مسلمانم و مولایم این را میداند پس مولای ما فرمود: راست میگوید و اگر نبود که مردم میگفتند: ما خبر وفات پسرت را دادیم و آنچنان که ما گفتیم واقع نشده، از خدا میخواستم بقای فرزندت را.
انوش: من جز آن چه اراده کردهای نمیخواهم. ابوجعفر احمد میگوید: بخدا قسم این پسر بعد از سه روز از دنیا رفت و دوّمی بعد از یک سال مسلمان شد و با ما نزد امام حسن(ع)تا وفات آن حضرت بود.(15)
روایت فوق سراسر عظمت امام حسن عسکری(ع)را میرساند، و هم میرساند که مسیحیان به مقام و عظمت اهل بیت آگاهی دارند، چرا که در انجیل عظمتی چون مسیح(بلکه بالاتر) از آن برای آنها بیان شده است و همین طور کاشف و بیانگر علم غیبی آن حضرت است که از آینده افراد خبر میدهد.و همین طور این نکته و درد را نیز آشکار میسازد که افرادی با این همه عظمت در بین مسلمین وجود داشته نه تنها از علم و عظمت آنها استفاده نبردند، بلکه آنان را با انواع اذیت و آزارها، رنج دادند و تنها در مواردی که درمانده میشدند و یا افتخار میخواستند برای خود کسب کنند درب خانه اهل بیت میآمدند.
4ـ دیدگاه معتمد عباسی:
نقل شده است که هنگام شهادت امام هادی (ع) جعفربن علی الهادی برادر امام حسن عسکری (ع) که فردی گناهکار وشراب خور بود از معتمد درخواست کرد که او را به امامت نصب کند و مقام برادرش امام عسکری(ع)را بعد از ایشان به او واگذار نماید. معتمد گفت: «منزلت و مقام برادرت مربوط به ما نمیشود بلکه «انّما کانت باللّه عزّ و جلّ» فقط از طرف خداوند عزیز و جلیل است و ما هر چند در نابودی و پایین آوردن مقام آنها تلاش کردیم، خداوند از این کار اباء دارد و هر روز بر مقام و رفعت آنها افزود، از طریق حفظ و نگهداری، و نیکو سکوت کردن و از طریق (افزودن) علم و عبادت آنها، و امّا تو اگر در نزد شیعیان برادرت منزلت و مقام او را داری، نیازی به ما نداری، و اگر از چنان منزلتی برخوردار نیستی و آن اوصافی را که برادرت داشت دارا نیستی، از ما در این رابطه کاری ساخته نیست.» (16)
5- دیدگاه طبیب دربار
بختیشوع المح طبیب معروف بود و در زمان امام حسن عسکری(ع)طبیب دربار عباسی نیز بود. روزی حضرت عسکری(ع)نیاز به طبیب پیدا کرد از بختیشوع درخواست کرد که یکی از شاگردان خود را در محضر حضرت بفرستد، او به یکی از شاگردان خود دستور داد که نزد امام حسن عسکری(ع)برود و از مقام و منزلت آن حضرت برای او نکاتی متذکر شد از جمله گفت: «طلب منی ابن الرضا من یقصده فصرالیه و هو اعلم فی یومنا هذا بمن تحت السّماء...؛ ابن الرضا خواسته کسی نزد او بفرستم (برای طبابت) پس تو نزد او میروی در حالی که این مسئله را بخوبی باید بدانی که در این زمان زیر آسمان از او داناتر نیست، و آنچه به تو دستور میدهد اعتراض نکن.» (17)
6- دیدگاه زندانبانان حضرت:
خلیفه عباسی به صالح بن وصیف توصیه کرد که در حبس به امام حسن عسکری(علیه السلام)سخت گیرد، صالح گفت: چه کنم، من او را به دست دو نفر که بدترین اشخاص است سپردهام بنام علی بن یارمش و دیگری افتامش ولی بعد از مدّتی این دو نفر اهل نماز و روزه شدهاند، و به مقاماتی دست یافتهاند، پس آن دو را احضار کردند، و مورد ملامت قرار دادند، که چرا بر امام حسن عسکری(علیه السلام)سخت نمیگیرید، گفتند: چه کنیم و چه بگوییم در حق مردی که روزها را روزه میگیرد و شبها را تا صبح مشغول عبادت است... و هر وقت به ما نظر میافکند بدن ما میلرزد چنان که مالک نفس خود نیستیم و نمیتوانیم خود را نگهداریم، خلیفه وقتی سخنان آن دو را شنید، با ذلّت از نزد صالح برگشت. (18)
محمد بن اسماعیل میگوید: علیبن نارمش که دشمنترین افراد نسبتبه اولاد علی بن ابیطالب علیهم السلام بود او مردی زشت خو و بد سیرت (بود) و با خاندان علی(علیه السلام)عداوتی دیرینه داشت ، موظف به زندانبانی امام حسن عسکری علیه السلام شد. به او دستور دادند که هر چه میتواند امام را اذیت کند و بر او سختگیری نماید. حضرت عسکری علیه السلام بیش از یک روز نزد او نبود که احترام و بزرگداشت آن حضرت در نظر او به جایی رسید که در برابر امام عسکری علیه السلام چهره بر خاک میگذاشت و دیده از زمین بر نمیداشت. امام از نزد او خارج شد در حالی که بصیرت او به آن حضرت از همه بیشتر و ستایشش برای او از همه نیکوتر بود. (19)
7ـ دیدگاه علّامه محمد ابوالهدی افندی
او درباره عظمت تمامی اهلبیت عصمت و طهارت، سخنان زیبایی دارد آن جا که میگوید: «مسلمانان شرق و غرب عالم میدانند که آنها رؤسای اولیاء و امامان برگزیده بعد از رسول اعظم(ص) هستند، و آنها از نسل او و فرزندان پاک او که یکی بعد از دیگری و نسلی بعد از نسل قبلی به دنیا آمدهاند تا زمان ما میباشند. آنها اولیاء بدون شک و رهبران مردم به پیشگاه حضرت قدسیه (خداوندی) هستند،
محفوظ (و معصوم) از آلودگی و عیب میباشند، کسانی که بعد از طبقه اصحاب که همراه نبی اکرم(ص) بودند، در صدر اولیاء قرار دارند، یعنی حسن(علیه السلام)و حسین(علیه السلام)و سجاد(علیه السلام)و باقر(ع)، و کاظم(علیه السلام)و صادق(علیه السلام)و جواد(علیه السلام)و هادی(علیه السلام)و التقی(علیه السلام)و نقی(علیه السلام)و عسکری(ع).»(20)
8- علّامه شبراوی شافعی
او میگوید: یازدهمین امام حسن خالص ملقب به عسکری است، در شرف او همین بس که امام مهدی(عج) منتظر از اولاد اوست. خدا به این بیت (اهل بیت) خیر کثیر دهد که بیت شریفی است، و نسب خالص و بلند مرتبه دارد و همین بس در افتخار این خانواده از علوّ و بلندی مقام...خوشابحال حسن عسکری که از خانواده عالی مرتبه و بلند مرتبهای میباشد و براستی در بلند مرتبگی غلبه یافته بر همه و رفعت یافته بر خورشید و قمر از نظر جایگاه، و همه کمالات بدون استثناء در او جمع آمده و هیچ کمالی با کلمه «غیر» و الاً از او استثنا نشده است همچون دُر و گوهر در مجد وعظمت آن امامان به نظم آمدهاند، اوّل آنها با آخر آنها یکسانند. و چه بسیار کسانی که تلاش کردند مقام آنها را پایین آورند ولی خدا آنها را بالا برد.
9-دیدگاه ابن صبّاغ مالکی
او درباره امام حسن عسکری(علیه السلام)و علم و عظمت او چنین میگوید: «او آقای مردم عصرش و امام روزگارش بود، سخنان او محکم، کارهایش پسندیده، اگر افاضل زمان او قصیده باشند او در خانه و معدن قصید قرار دارد، اگر گردنبدی از دُر را به نظم کشند رابط و تنظیم کننده او خواهد بود سوار بر علومی است که همسان ندارد و بیان کننده غوامض آن است که کسی با او مجادله نتواند کشف کننده حقایق است با نظر صائب خود، اظهار کننده دقائق است با فکر ژرف اندیش خود، بیان کننده امور غیبی در (جلسات) پنهانی بود. او دارای بزرگواری ریشه دار و روح و ذات کریم بود، خدای او را مورد رحمت فراوان خویش قرار داده در بهشت جایش دهد.»(21)
10-دیدگاه محمد بن طلحه شافعی
او درباره امام حسن عسکری(ع)میگوید: «بدان منقبت عالی و مزیت بزرگی که خداوند او را به آن اختصاص داده است و گوهر آن را به گردن او آویخته است و آن را صفت دائمی که روزگار تازهگی آن را کهنه نمیکند و زبانها خواندن و نشر آن را فراموش نمیکند، این است که مهدی محمد(ع)از نسل اوست و از او آفریده شده و فرزند و پاره تن او میباشد.»(22)
11-دیدگاه سبط ابن الجوزی
او میگوید: «حسن بن علی بن محمد... عالم و ثقه و مورد اطمینان بود و از پدرش و جدّش روایت نقل نموده است»(23)
البته جملات فوق خیلی کمتر از قامت بلند عظمت علمی و شخصیتی حضرت عسکری(ع)است ولی از یک عالم سنّی به همین مقدار نیز میتواند قابل اهمّیت باشد.
فرازهایی از ویژگیهای برجسته فردی واجتماعی امام حسن عسکری (ع):
1- عبادت :
امام عسکری علیه السلام همانند پدران گرامی خود در توجه به عبادت خدا نمونه بود. آن حضرت به هنگام نماز از هر کاری دست میکشید و چیزی را بر نماز مقدم نمیداشت. ابوهاشم جعفری در این مورد میگوید: روزی به محضر امام یازدهم مشرف شدم، امام مشغول نوشتن چیزی بود، وقت نماز رسید، امام نوشته را کنار گذاشته و به نماز ایستاد... (24)
عبادت امام عسکری آن چنان قلبها را مجذوب خود مینمود که دیگران را به یاد خدا میانداخت و حتی افراد گمراه و منحرف رابه راه صحیح هدایت نموده و اهل عبادت و تهجد مینمود و بدترین افراد در اثر جذبه ملکوتی آن بزرگوار به بهترین انسانها تبدیل میشدند.
عبادتها، ذکرها و سجدههای آن حضرت آن چنان عاشقانه و پر سوز و گداز بود که در و دیوار و سایر موجودات و حتی دشمنانش را متاثر میساخت و این همان مصداق آیه شریفه است که در مورد حضرت داودعلیه السلام میفرماید: «یسبحن بالعشی والاشراق» «کوهها [به همراه حضرت داودعلیه السلام] هر شامگاه و صبحگاه تسبیح میگفتند .» (25)
حضرت عسکریعلیه السلام همواره در مورد سجدههای طولانی به شیعیانش توصیه کرده و میفرمود: «اوصیکم بتقوی الله والورع فی دینکم والاجتهاد لله . . . وطول السجود
شما را به پارسایی، پرهیزگاری در دینتان و تلاش برای خدا . . . و انجام سجدههای طولانی سفارش میکنم .» (26)
2- زهد و سادهزیستی
کامل بن ابراهیم مدنی در مورد زهد و ساده زیستی امام عسکری علیه السلام میگوید: جهت پرسیدن سؤالاتی به محضر آن حضرت شرفیاب شدیم. هنگامی که به حضورش رسیدیم، دیدم آن گرامی لباسی سفید و نرم به تن دارد. پیش خود گفتم: ولی خدا و حجت الهی خودش لباس نرم و لطیف میپوشد و ما را به مواسات و همدردی با برادران دینی فرمان میدهد و از پوشیدن چنین لباسی باز میدارد. امام در این لحظه تبسم نمود و سپس آستینش را بالا زد و من متوجه شدم که آن حضرت پوشاکی سیاه و زبر بر تن نموده است. آنگاه فرمود: «یا کامل! هذا لله و هذا لکم; این لباس زبر برای خداست و این لباس نرم که روی آن پوشیدهام برای شماست! » (27)
3- ترویج فرهنگ صرفه جویی
برنامه ریزی صحیح در زندگی موجب رشد اقتصادی و از زیر ساختهای توسعه اجتماعی و بالندگی اقتصادی یک جامعه محسوب میشود. در سیره امام حسن عسکری علیه السلام در این رابطه نکات قابل توجهی وجود دارد و در ذیل نمونهای از آن را میخوانیم:
محمد بن حمزه سروری میگوید: توسط ابوهاشم جعفری - که با هم دوستبودیم - نامهای به محضر امام عسکری علیه السلام نوشته و درخواست کردم که آن حضرت دعا کند تا خداوند متعال در زندگی من گشایشی ایجاد بفرماید. وقتی که جواب را توسط ابوهاشم دریافت کردم، آن حضرت نوشته بود: «مات ابن عمک یحیی بن حمزة و خلف ماة الف درهم و هی واردة علیک، فاشکرالله و علیک بالاقتصاد و ایاک و الاسراف، فانه من فعل الشیطنة; پسر عمویتیحییبن حمزه از دنیا رفت و مبلغ صد هزار درهم ارث باقی گذاشت و این درهمها بر تو وارد میشود (به ارث به تو میرسد) پس خدا را سپاسگذاری کن و بر تو باد به میانه روی، و از اسراف بپرهیز که اسراف از رفتارهای شیطانی است.»
بعد از چند روزی، پیکی از شهر حران آمده و اسنادی را مربوط به دارایی پسر عمویم به من تحویل داد. من با خواندن نامهای که بین آن اسناد وجود داشت، متوجه شدم که پسرعمویم یحییبن حمزه دقیقا همان روزی فوت کرده است که امام علیه السلام آن خبر را به من داد.
به این ترتیب از تنگدستی و فقر رهایی یافته و بعد از ادای حقوق الهی و احسان به برادرهای دینیام، طبق دستور امام علیه السلام زندگی خود را بر اساس میانه روی تنظیم نموده و از اسراف و ولخرجی پرهیز نمودم و به این ترتیب زندگی ام سامان یافت در حالی که در گذشته فردی مبذر و اسراف کار بودم. (28)
4- سخاوت
از آنجا که امامان معصوم علیهم السلام برترین نمونه و اسوه کامل صفات عالیه انسانی بودند، رفتار آنان در همه ابعاد میتواند برای پیروانشان درسآموز باشد. و یکی از آن صفات زیبا، سخاوت است. ما در مورد سخاوت امام عسکری علیه السلام فقط به نقل یک روایتبسنده میکنیم:
محمد بن علی میگوید: زمانی بر اثر تهیدستی کار زندگی بر ما سختشد. پدرم گفت: بیا با هم به نزد ابو محمد (امام عسکری علیه السلام) برویم. میگویند او مردی بخشنده است و به جود و سخاوت شهرت دارد. گفتم: او را میشناسی؟ گفت: نه، او را هرگز ندیدهام.
با هم به راه افتادیم. در بین راه پدرم گفت: چقدر خوب است که آن بزرگوار دستور دهد به ما 500 درهم بپردازند! تا با آن نیازهایمان را برطرف کنیم. دویست درهم برای لباس، دویست درهم برای پرداختبدهی و صد درهم برای مخارج دیگر!
من پیش خود گفتم: کاش برای من هم سیصد درهم دستور دهد که با صد درهم آن یک مرکب بخرم و صد درهم برای مخارج و صد درهم برای پوشاک باشد تا به کوهستان (در اطراف همدان و قزوین) بروم. هنگامی که به سرای امام رسیدیم، غلام آن حضرت بیرون آمده و گفت: علی بن ابراهیم و پسرش محمد وارد شوند. چون وارد شده و سلام کردیم، امام به پدرم فرمود: «یا علی! ما خلفک عنا الی هذا الوقت؟ ; ای علی! چرا تا کنون نزد ما نیامدهای؟»
پدرم گفت: ای آقای من! خجالت میکشیدم با این وضع نزد شما بیایم.
وقتی از نزد آن حضرت بیرون آمدیم، غلام آمده و کیسه پولی را به پدرم داد و گفت: این پانصد درهم است، دویست درهم برای پوشاک، دویست درهم برای بدهی و صد درهم برای مخارج دیگر. آنگاه کیسهای دیگر درآورده وبه من داد و گفت: این سیصد درهم است، صد درهم برای خرید مرکب و صد درهم برای پوشاک و صد درهم دیگر برای سایر هزینهها، اما به کوهستان نرو بلکه به سوراء برو... . (29)
ابویوسف درباره سخاوت و بخشش امام مىگوید: “من از نظر زندگى گرفتار شدم و نمىتوانستم به فرزندان خود برسم، همه گرسنه بودیم و افسرده، بارها به دربار عباسیان رفتم تا از آنها که با من خویشى داشتند کمکى بگیرم ولى آنان آن قدر مست زندگى بودند که به دردهاى دلم گوش نمىدادند. روزى به خدمت امام حسن عسکرى رفتم و گرفتاریم را برایش گفتم حضرت چهارصد دینار داشت و همه را به من داد و فرمود: برو و خانوادهات را از پریشانى نجات بخش.
روزى حضرت دویست هزار دینار براى على بن جعفر فرستاد تا بین یاران مستمند و فقیرش تقسیم کند حضرت از شش سال امامتش سه سال در زندان بود ولى با همه مشکلات و ناراحتىها با خوشرویى با مردم برخورد مىکرد.
شاکرى خدمتکارامام در توصیف امام می گوید " مولای من صالحترین فردی بود که دیده بودم. او هیچگاه شراب نمی نوشید.در محراب مىنشست و سجدهمىکرد در حالى که من پیوسته مىخوابیدم و بیدار مىشدم و مىخوابیدمدر حالى که او در سجده بود، کم خوراک بود. برایش انجیر و انگور و هلو و چیزهایى شبیه اینها مىآوردم و او یکى دو دانه از آنها مىخوردومىفرمود: محمّد! اینها را براى بچّههایت ببر. من گفتم: تمام اینها را؟او فرمود: آنها را بردار. من نیکوکارتر از او ندیده بودم.(30)
نگاه خاندان رسالت به مسایل مادی، به گونهای بود که بتوانند به وسیله آن، رضایت و خشنودی پروردگار عالم را به دست آورده، گرهی از مشکلات زندگی مردم باز کنند. امام عسکری علیهالسلام با تمام وجود از یاران خاص و نزدیک و نیازمندان شیعه حمایت و پشتیبانی مالی میکرد. این اقدام، مانع از آن میشد که شیعیان، زیر فشار مالی، جذب دستگاه عباسی شوند. ابوهاشم جعفری میگوید: از نظر مالی در مضیقه بودم. خواستم وضع خود را طی نامهای به امام عسکری علیهالسلام بنویسم، ولی خجالت کشیدم و صرف نظر کردم. روزی هنگامی که وارد منزل شدم، دیدم که امام علیهالسلام صد دینار برای من فرستاده و طی نامهای نوشته است: «هر وقت احتیاج داشتی، خجالت نکش و پروا نکن و از ما بخواه که به خواست خدا به مقصود خود میرسی».(31)
ازدواج امام عسکری علیهالسلام :
امام حسن عسکری علیهالسلام ، در کنار پدر بزرگوار خود، مراحل رشد و شکوفایی را گذراند، و از دریای معارف و فضیلتهای پدر بهرهمند شد. آن حضرت، مدتی قبل از شهادت پدر مهربانش، با یک دختر شایسته رومی به نام نرجس، که از نوادگان حضرت شمعون، وصی حضرت عیسی بود، ازدواج کرد. نرجس، در یکی از جنگهای مسلمانان با سپاه روم، به اسارت مسلمانان درآمده بود که توسط امام هادی علیهالسلام خریداری و به امام حسن عسکری علیهالسلام تزویج شد. او یکی از زنان پاکدامن و بزرگواری بود که دین مبین اسلام را اختیار و افتخار همسری امام را پیدا کرد. با ازدواج امام عسکری علیهالسلام و نرجس، بارقه امید در دلهای مؤمنان و شیفتگان و منتظران امام زمان روشن شد. اگرچه تاریخ دقیق ازدواج امام عسکری علیهالسلام مشخص نیست، ولی به طور قطع ازدواج ایشان در زمان حیات امام هادی علیهالسلام صورت گرفته است.(32)
شرح مفصل ازدواج ایشان را بعدا در زندگی نامه نرجس خاتون (س) قرار میدهیم
دوران سیاسی و اجتماعی امام حسن عسکری (ع):
اوضاع و احوال برهمه ائمه سخت بود اما دوره بعضی از ائمه با سختی بیشتر و بعضی با سختی کمتر همراه بود به طوری که دوره امام حسن عسکری (ع) جزء سخت ترین دوره ها بود بنىعباس، که پس از بنىامیه با زور و تزویر بهحکومت دستیافتند، براى مردم چیزى جز وحشت، اختناق و ستم به ارمغاننیاوردند. آنها جنگیدند، غارت کردند و مردم را در بیچارگى، فقر و اندوه فروبردند.قبل از آنها امویان کافرانه و آشکارا به اسلام ضربه مىزدندآنها علنا با گفتار و رفتار خود به مردم اظهار بی دینی میکردند وکفر سرتاسر وجودشان را گرفته بود معاویه نماز جمعه را چهارشنبه میخواند خلیفه دیگر امیه در حال مستی با مردم نماز جماعت میخواند دیگری هنگام نماز صبح با مردم چهار رکعت نماز خواند و دلیل آورد که من چون امروز با نشاط بودم خوشم آمد که نماز صبح را چهار رکعت بخوانم ویکی از آنها به طرف قرآن تیر انداخت این بود وضع بنی امیه و ظاهر و باطنشان فریاد از بی دینی آنها میکرد و البته مردم هم میفهمیدند اما میترسیدند و چیزی نمی گفتند اما بنی عباس چنین نبود و به مبانی دین تظاهر میکردند و ظاهرا اقرار به خدا و رسول او وقرآن و قیامت و حساب و سایر اعتقادات دینی مینمودند و به حق ائمه (ع) هم معرفت داشتند و حتی خود بارها در بین خاص و عام اعترافاتی هم دایر بر فضل ائمه (ع) نسبت به خودشان کرده اند اما فقط برای ریاست ،. فرزندان عباس در پى آن بودند که با رنگ دین به نظام سیاسى خویشتقدس بخشند، اما تفکر اهل بیتسدى استوار در برابر هواهاى نفسانىشان پدیدآورده بود.
آنها در ظاهر خویش را جانشینان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) معرفى مىکردند، باعوامفریبى به نام دین از مردم بهره مىکشیدند و اهداف خود را پیش مىبردند از طرفی فزونی مالیات در بین کارگزاران عباسیان یک پدیده همگانی بود کارگزاران بیشتر از مالیات مقرر از مردم مطالبه میکردندتا بخشی از اموال مردم را برای خودشان بردارند متاسفانه بیت المال در راه پیشبرد زندگی علمی بهداشتی و اقتصادی بطوری که خواست اسلام و مردم بود صرف نمیشد بلکه تنها به جیب حاکمان میرفت و آنها هم به طور سخاوتمندانه در راه ساختن کاخهای سر به فلک کشیده و بذل و بخشش به دلقکها و نوازندگان و هرزه گرایان و دیگر راههای زندگی پر از فسق و فجور میپرداختند و بیت المال مسلمین را بیهوده خرج میکردند اما واژه فشار و ظلم و سرکوب در بیشتر دوران عباسیان یک واژه همگانی در زمینه جمع آوری مالیات بود طبیعی است با این اوضاع و ریخت وپاش اموال مسلمین توسط خلفا و بذل و بخشش بی حساب به زنان و کنیزانشان اکثریت قاطع مردم مسلمان با وجود محرومیت از بیت المال دچار بدبختی و محرومیت شوند و فقر وتنگدستی همه را فرا گیرد و در طبقات مختلف گسترش یابد .فاصله طبقات فقیر و غنى هر روز بیشتر مىشد. و سرنیزههاى حکومتبراى خاموشساختن فریاد اعتراض مردم تیزتر.بنی عباس براساس ظاهرقرآن محکوم به کفر بودند و معاویه و یارانش به حسب تاویل قرآن محکوم به کفر میباشند (33)
افزایش شور ش های مذهبی علیه دولت مرکزی از سوی گروه های اجتماعی در این زمان آن چنان بود که مردم روی آرامش به خود ندیدند. در همین ایام، چندین قیام به نام علویان و از سوی ایشان نه تنها برای احقاق حق بلکه در راستای امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با ظلم و بیداد عباسیان صورت گرفت و گروه های مردم از نژادهای مختلف در آن مشارکت داشتند هرچند که سهم نژادهای غیرعرب در این قیام ها بیشتر و محسوس تر بود.خلع و نصب ها و قتل ها توسط خلفای عباسی آن چنان زیاد شد که بر دامنه شورش ها و آشوب ها افزود. این همه موجب می شد که امت در خطر فروپاشی قرار گیرد.فشارهای بیرونی از روم و بیزانس نیز مزید بر علت بود. تحرکات خوارج که باقیمانده دیدگاه کلامی- سیاسی جنگ صفین بود با ریشه دار شدن و جذب مخالفان حکومت، موجب می شد که مردمان با نام خدا و دین اسلام به جان هم بیافتند و اتحاد و همدلی اسلامی جای خود را به تفرقه و قتل و غارت به نام دین دهد. برخی از آنان به جهت آن که بتوانند از موقعیت علویان بهره مندشوند با پنهان کردن دیدگاه های مذهبی خود، مردم را به سوی خود جذب می کردند در حقیقت گرایش های نژادی و شورش های سیاسی در قالب دین و مذهب انجام می گرفت تا هم وجاهت شرعی پیدا کند و هم قتل و غارت ها و قیام ها را توجیه قانونی بخشد.
چنانچه میدانیم همواره شیعه خود را مظلوم و خلفاء را ظالم و غاصب حق اهل بیت پیغمبر (ص) می دانستند بنا به عقیده شیعیان حکومت کلیه خلفاء بنی امیه وبنی عباس باطل بوده و آنها غاصب مقامی بوده اند که مختص اهل بیت پیغمبر بوده و تکیه بر جایی زده اند که به هیچ وجه سزاوار ولیاقت آن را نداشته اند طبعا اگر از نظر خلفا نگاه کنیم این عقیده برای آنها چیز خوشایندی نبوده و آنها شیعه را به عنوان اقلیتی مزاحم که همواره برای حکومت آنان خطری به شمار میرفت نگاه میکردند و به پیشوایان شیعه همواره به عنوان یک رقیب و یک خطر جدی و یک دشمن می نگریستند و دائما مراقب ائمه (ع) و شیعیان و اصحاب خاص آنها و حرکات اجتماعی شیعیان و مبارزات آنها بودند تا مبادا که به وسیله آنها غافلگیر شده و حکومت خود را از دست بدهند
اما وضع مردم نسبت به امام همواره چنان بوده است که آن مسافر راه کوفه به امام حسین (ع) عرض کرد و گفت قلوب مردم با شماست اما شمشیرشان علیه شماست همواره مردم ائمه را برسایرین ترجیح میدادند اما آنقدر شخصیت روحی و دین واعتقاد نداشتند که شمشیرشان هم با قلبشان همراه باشد اطاعت آنها از طاغوت به سبب ترس که آنهم البته از ضعف ایمان ناشی میشد بودترس خلفا از امام حسن عسکری (ع) به قدری بود که علاوه برگماردن جاسوس ومراقب بودن رفت و آمد های شیعیان با امام ، اشخاصی زود باور و ذهن بین را داشتند که اگر به آنها خبر میداد امام به این طرف و آن طرف نامه نوشته و مردم را به سوی خود میخواند و دارد اسلحه و پول جمع آوری میکند و قصد خروج دارد فورا باور میکردند و آن شخص را تشویق میکردند که برای خلیفه خیر خواهی کرده و آنگاه مامور میفرستادند و امام (ع) را احضار کرده و خانه اش را تفتیش میکردند و البته نامه و اسلحه و پول مورد بحث را پیدا نمی کردند و از امام معذرت خواهی کرده و با احترام وارد خانه اش میکردند این موضوعی است که بارها اتفاق می افتاد. زندگی سیاسی در عصر امام بسیار زشت و تاریک بود ترس و بیم سایه گسترده بود ظلم و جور همه جارا فراگرفته بود و آشوبها فراگیر شده بود وشورشهای داخلی برخاسته از عدم استقرار سیاسی همه جا به چشم میخورد شاید تمام اینها به این دلایل بود
الف- تسلط ترکها بر اوضاع حکومت وخودسری آنها در تمام شوون سیاسی حکومت ،در حالی که هیچ آگاهی از سیاست و اداره مملکت نداشتند بدین جهت به مردم ستم میکردند و حکومت جابرانه پیشه کرده و ترس وبیم را رواج میداند
ب- نادانی و بی خبری سلاطین عباسی و فرورفتن ایشان در شهوت رانیها و کامجوییها و بی اعتنایی به تمام شوون زندگی رعیت از جمله عوامل و رویدادهای مهم سیاسی آن عصر بود
چنان که دیدیم، خلفاى عباسى از هر گونه اِعمال فشار و محدودیت نسبت به امامان دریغ نمىکردند و این فشارها در عصر امام جواد و امام هادى و امام عسکرى در سامّرأ به اوج خود رسید. شدّت این فشارها به قدرى بود که سه پیشواى بزرگ شیعه که در مرکز حکومت آنها (سامّرأ) مىزیستند، با عمر کوتاهى جام شهادت نوشیدند: امام جواد در سن 25 سالگى، امام هادى در سن 41 سالگى و امام عسکرى در سن 28 سالگى که جمعاً 92 سال مىشود؛ و این حاکى از شدّت فشارها و صدمات رسیده بر آنها مىباشد. ولى در این میان، فشارها و محدودیتهاى زمان امام حسن عسکرى، به دو علّت، از دو پیشواى دیگر بیشتر بود:
1- در زمان امام عسکرى - علیه السلام - شیعه به صورت یک قدرت عظیم در عراق درآمده بود و همه مردم مىدانستند که این گروه به خلفاى وقت معترض بوده و حکومت هیچ یک از عباسیان را مشروع و قانونى نمىداند، بلکه معتقد است امامت الهى در فرزندان على - علیه السلام - باقى است، و در آن زمان شخصیت ممتاز این خانواده امام حسن عسکرى - علیه السلام - بود.
2 - خاندان عباسى و پیروان آنان، طبق روایات و اخبار متواتر، مىدانستند مهدى موعود که تار و مار کننده کلیه حکومتهاى خود کامه است، از نسل حضرت عسکرى - علیه السلام - خواهد بود، به همین جهت پیوسته مراقب وضع زندگى او بودند تا بلکه بتوانند فرزند او را به چنگ آورده و نابود کنند (همچون تلاش بیهوده فرعونیان براى نابودى موسى!) چنانکه در جریان شهادت امام توضیح خواهیم داد.
صفات بارز اوضاع آن دوران را بطور کلی میتوان اینگونه بیان کرد :
1- حکومت در آن زمان به دست افراد نادان و تبهکاران افتاده بود و آنها برخلاف دستور قرآن فرمانروایی میکردندکه ویژگی های بارز حکومت آنها به قرار زیر بود
الف – تعطیل احکام خدا
ب- اموال مسلمین در دست وابستگان و کارگزاران حکومت دست به دست میگشت
ج- اموال بیت المال که باید در راه زندگی یتیمان و اداره معیشت بیوه زنان صرف میشد درراه خریدن وسایل نوازندگی و هرزگی به کار میرفت و به خوانندگان و نوازندگان بخشیده میشد
د- بیشتر امور دولت به دست اهل زمه از یهود و نصاری سپرده شده بودو مسلمانان از مشاغل دولتی محروم بودند
ذ- ظلم و ستم حکومت به مردم خصوصا شیعیان
2- گسترش آشوبهای سهمگین در بین مسلمین و خوار وزبون بودن مسلمین
3- سستی و بی همتی مردم به طورکلی و نیز شیعیان
4- پیداشدن تردید در مورد حقانیت اسلام
عصر امام حسن عسکری (ع) وفروپاشی تمدنها:
امام حسن عسکری(ع) در عصری می زیست که جامعه اسلامی در مسیر تند سراشیب سقوط قرار گرفته بود. به این معنا که اگر جامعه در سال های نخست عصر اسلامی و سده های اول و دوم، هنوز تحت تأثیر حرکت اعجازی حضرت رسول اکرم(ص) می توانست نیم بند، تمدن اسلامی را بسازد و برخی از عناصر تمدنی در آن قوی بود و قادر به مقابله با تمدن های رقیب و فرهنگ های متضاد بوده است اما در زمان های اخیر به سبب تغییرات کلان در اندیشه و بینش و نگرش مردم و دور شدن کامل از عناصر تمدنی جامعه نبوی دیگر این فرصت از دست رفته بود که بتوان تمدن اسلامی را هم چنان شکوفا و یا نیمه شکوفا نگه داشت. این گونه است که ظلم و ستم همه جامعه را در نوردیده بود و عناصر حکومتی مردم را به بردگی و بندگی خویش کشیده بودند و تنها مظاهری از اسلام و نمادهای بی معنایی از آن باقی و برقرار بود.
حج و نماز جمعه و حتی جهاد مفهوم خود را از دست داده بود و زکات و انفاق به جای پرکردن خلأهای اقتصادی میان طبقات و اقشار مختلف اجتماعی، خود عاملی مهم در ایجاد طبقات مرفه و بی درد در کنار توده های فقیر شده بود. به این معنا که دولت از بیچارگان زکات می ستاند تا کاخ های خود و درباریان را بلندتر و مستحکم تر سازد و توده های فقیر را که صاحبان این حق بودند به فلاکت و مسکنت اندازد. در چنین شرایطی است که زمینه های تمدنی از میان می رود و توده ها نمی توانند در مسیر اتحاد و انسجامی قرار گیرند که ظرفیت ها و توانمندی های خویش را در حوزه تمدنی قرار دهد و شکوفایی و نوآوری داشته باشد. تحلیل امامان معصوم(ع) از این فروپاشی تمدنی این است که بی ولایت و نظام ولایی معصوم(ع) امکان این وجود ندارد تا اتحاد و انسجام ملی و امتی فراهم آید و ظرفیت ها و توانمندی های جامعه در مسیر خود قرار گیرد. به نظر آنان زکات و حج و جهاد و نماز تنها در سایه سار ولایت عظمای معصوم است که می تواند عامل پیشرفت تمدنی جامعه باشد وگرنه این امور نه تنها ساز و کاری مفید برای تعالی و پیشرفت جامعه نخواهد بود بلکه عامل فروپاشی تمدنی و اجتماعی است و زکات به جای این که ملتی را از تمایزات فاحش اجتماعی و اقتصادی رهایی بخشد خود عاملی مهم در ایجاد شکاف طبقاتی خواهد شد و جهاد به جنگ های قدرت و یا تهاجم های کورکورانه به ملت و جامعه تبدیل می شود و سرمایه های جامعه را می بلعد.
در عصر امام حسن عسکری(ع) سرمایه های تمدنی جامعه اسلامی این گونه دست خوش توفان امتیازطلبی برخی از قدرت طلبانی می شود که براساس نظام خلافت سلطنتی مدیریت و رهبری جامعه را در دست گرفته بودند.
سامرا زندانی بیحصاربرای امام حسن عسکری (ع):
در تمام سالهایی که امام حسن عسکری علیهالسلام در شهر سامراء میزیست، به جز چند نوبتی که در زندان دستگاه فاسد بنی عباس بود، در صورت ظاهر، همانند شهروندی عادی زندگی میکرد، ولی تمام رفتار و حرکات حضرت، به طور محتاطانهای زیر نظر حکومت وقت قرار داشت. وجود شبکه منظم و متشکل شیعیان که از مدتها قبل شکل گرفته بود، نگرانی و وحشت خلفای عباسی را فراهم کرده و باعث میشد تمام رفتار امام و شیعیان حضرت، به نحوی کنترل شود. حکومت عباسى به قدرى از نفوذ و موقعیت مهم اجتماعى امام نگران بود که امام را ناگزیر کرده بود تا همواره حضور خود را در سامراء، به آگاهی حکومت برساند؛ چنان که براساس نقل یکی از خدمتکاران امام، آن حضرت مجبور بود هر دوشنبه و پنجشنبه در دارالخلافه حاضر شده و خود را به دربار معرفی کند. در حقیقت، شهر سامراء به زندان بیحصاری برای امام تبدیل شده بود که تمام آرامش و آسایش را از حضرت میگرفت. فشار و اختناق در مورد پیشواى یازدهم فوق العاده شدید بود و از هر طرف او را تحت کنترل و نظارت داشتند. - اینجا ممکن است این سؤال پیش آید که با وجود ضعف و تزلزل دستگاه خلافت، و تسلط ترکان و موالى بر امور مملکت، چگونه فشار و اختناق در مورد امام به همان شدّت ادامه داشت؟
در پاسخ باید گفت: اگر نگرانى از ناحیه قدرت معنوى امام، منحصر به شخص خلیفه یا اطرافیان او بود، کار سهل بود و امام مىتوانست از راههاى گوناگون، به فعالیت سرّى بپردازد، ولى این بیم و نگرانى بر یک طیف وسیع سیاسى سایه افکنده بود که خلیفه هم جزئى از آن بود، و این طیف بقیه سردمداران و همه کسانى را نیز که به نحوى با حکومت، منافع مشترک داشتند، شامل مىشد، به همین جهت مخالفت و اعمال فشار و محدودیت در مورد امام، ویژگى اصلى خط حاکم بر کشور محسوب مىشد و حتى با قتل خلیفهاى، و جایگزینى خلیفهاى دیگر تغییر نمىیافت! (34)
خلفاى ستمگر دوران امام حسن عسکری (ع) :
خلفایى که همزمان با امامتحضرت عسکرى(علیه السلام)قدرت را در دستداشتند، عبارتند از: 1- متوکل بیش از چهارده سال (232- 247) 2- منتصر فرزند متوکل9 ماه (247- 248) 3- مستعین فرزند متوکل سه سال و اندى (248- 252) 4- معتز فرزند متوکل حدود چهار سال (252- 255) 5- مهتدى 11 ماه (255- 256) 6- معتمد فرزند متوکل23 سال (256- 279)
در زمان این جنایتکاران مظلومیتشیعه فزونى یافت و بسیارى از شیعیان به طرز فجیعى به شهادت رسیدند. شدت ستمچنان بود که خودکامگان گاه پیکرهاى پاک شهیدان را نیز آماج بىحرمتیهاى خودقرار مىدادند. شمار جاسوسان به اندازهاىبود که گاه مراعات همه جوانب احتیاط نیز سودمند واقع نمىشد.
حال به معرفی چند تن از خلیفه های ستمگر زمان امام می پردازیم :
1- معتزّ
وى فرزند متوکل عباسى است که پس از برکنارى مستعین در سال 252 ه ق زمام امور را به دست گرفت و راه پیشینیان را تعقیب کرد.او بسیار ستمگر بود وظلمهای فراوان در حق شیعیان کرد
پس از قتل متوکل، ترکان بر امور کشور مسلط شدند و به جاى اینکه خلیفه فرمانده آنان باشد، خلیفه را به زیر فرمان خود در آوردند، به گونهاى که اگر خلیفه به خواستههاى آنان تن نمىداد، نقشه برکنارى یا قتل او را مىکشیدند.
بر اثر نفوذ و تسلط ترکان در دربار خلافت، وضع به گونهاى بود که خلیفه یک مقام تشریفاتى بیش نبود ورتق وفتق امور عملاً در دست ترکان قرار داشت.
معتز برای حفظ قدرت و حکومت خود، دست به هر جنایتی زد و از هیچ عمل وحشیانهای فروگذار نکرد. معتز در دوران سه ساله حکومت خودکامه خود، مسلمانان راستین و بزرگان شیعه را تحت فشار قرار داد. شیعیان و سادات علوی در دوران حکومت او، با شدیدترین شکنجهها در زندانها به سر میبردند. او برای از بین بردن موانع حکومت خود، دستور قتل امام حسن عسکری علیهالسلام را صادر کرد و به یکی از درباریان خود به نام سعید حاجب دستور داد تا امام را به طرف کوفه روانه کرده و حضرت را در بین راه به شهادت برساند، ولی با کشته شدن خلیفه توسط گروهی از ترکان دربار، نقشه شوم او عملی نشد و آن حضرت از این حادثه جان سالم به در برد(35)
روزى گروهى از ترکان وارد قصر معتز شدند و او را کشان کشان به اتاقى بردند، آنگاه او را با چوب و چماق کتک زده و پیراهنش را سوزاندند و او را در حیاط قصر زیر آفتاب نگه داشتند. آفتاب آن روز به قدرى گرم بود که زمین مانند تنور داغ بود و هیچ کس نمىتوانست دو پاى خود را بر روز زمین بگذارد و ناچار بود به اصطلاح پا بپا شود. در این موقع ترکان او را از مقام خلافت خلع کردند و گروهى را بر این خلع گواه گرفتند. سپس به منظور قتل خلیفه معزول تصمیم گرفتند او را به یک نفر بسپارند تا در اثر گرسنگى و تشنگى و شکنجههاى فراوان به زندگى او خاتمه دهد. بدین گونه خلیفه را در حالى که نیمه جانى در بدن داشت، در سردابى جا دادند و درب سرداب را با خشت و گچ مسدود کردند و معتز به همان حالت زنده به گور شد!(36)
2- مهتدى
مهتدى، دومین خلیفه معاصر امام یازدهم، و چهاردهمین خلیفه عباسى بود که پس از قتل برادرش معتز در سال 255 ه' بر مسند خلافت تکیه زد. مهتدى نیز بسان برادر، استقلالى در کارها نداشت و پیوسته بازیچه دست ترکان دربار عباسى بود. مهتدى، در قیاس با دیگر خلفاى عباسى، فردى معتدل بود، و از نظر اخلاق و رفتار بى شباهت به «عمر بن عبدالعزیز» در میان خلفاى بنى امیه نبود. او گاهى مىگفت: در میان خلفاى اموى حداقل یک فرد پاکدامن (عمر بن عبدالعزیز) وجود داشت، براى ما بسیار شرم آور است که در میان خلفاى عباسى کسى شبیه و مانند او نباشد؛ ازینرو او نیز همچون عمر بن عبدالعزیز تا حدودى به شکایات مردم رسیدگى مىکرد و در غذا و لباس و امور اقتصادى میانه روى را رعایت مىنمود. او پس از رسیدن به خلافت، دربار را از مظاهر تشریفات و اشرافیگرى پاکسازى و بساط میگسارى را جمع کرد. مورخان در این زمینه داد سخن داده او را به این مناسبت ستودهاند (37)
البته به نظر مىرسد که انگیزه مهتدى در این حرکت، ملاحظات اجتماعى و سیاسى بوده است. او این معنا را درک مىکرد که در جامعه اسلامى افرادى به مراتب از او بهتر و آگاهتر و شایستهتر وجود دارند و با وجود چنین شخصیتهایى او باید زمام کار مسلمانان را به آنان بسپارد و خود از صحنه سیاست و زمامدارى کنار برود و با این ژستها مىخواست پایگاه مردمى پیدا کند، وگرنه شخصى که به قول برخى از مورخان، روزها روزه مىگرفت و با نان و سرکه و نمک افطار مىکرد (38)
باید آنچنان هوسهاى نفسانى خویش را سرکوب کرده باشد که خلافت را به چیزى نخرد، در صورتى که مىبینیم او تا آخرین لحظه عمر و تا روزى که مانندبرادر خود معتز کشته شد، بر مسند خلافت تکیه زده بود. تاریخ از این زمامداران زیاد دیده و بسیار بعید است که این نوع کارها انگیزه الهى داشته باشد. روشنترین گواه بر دنیاطلبى و طغیانگرى مهتدى این است که وى امام عسکرى را به زندان فرستاد و در دوران حکومت او تا شبى که کشته شد امام در زندان به سر مىبرد و حتى تصمیم داشت امام را به قتل برساند. (39) اوبسیار امام را مورد آزاروشکنجه قرار قرار میداد.هنگامی که ترکها بر مهتدی شوریدند و بقیه مردم هم آگاه شدند به ترکها کمک کرده اورا کشتند و معتمد را به جای او نشاندند
3 - معتمد
سومین خلیفه معاصر امام عسکرى (ع) معتمد عباسى پسرعموی مهتدی است. چهار سال از دوران امامت حضرت عسکرى (ع) در دوران حکومت او سپرى شده است. معتمد در سال 229 متولد شد و در سال 256 به وسیله ترکان به خلافت رسید و در سال 279 در گذشت.هنگامی معتمد به خلافت رسید که 25 سال داشت (40)
اگر مورخان درباره مهتدى (پسر عموى معتمد) مطالبى تمجیدآمیز نوشته و تا حدى او را ستودهاند، در مقابل، در بیان فساد اخلاق معتمد داد سخن دادهاند و اتفاق نظر دارند که او مردی هرزه گر و شیفته لهو و لعب و کامجوییها بود و آنچه براى او مطرح نبود کار و گرفتاریهاى مردم بود.تمام توجهش به بی بندوباری و ساز و آواز و ارتکاب محرمات الهی و هر آنچه باعث نارضایتی مردم بود از این جهت مردم نیز از او روى گردان بودند و چشم امید به برادر او «موفق» (طلحه) دوخته بودند زیرا به علت آنکه او بشدت در فساد اخلاق و شهوات غوطه ور شده بود(41)
برادرش «موفق» زمام امور را به دست گرفته بود.مورخان در باب اقتدار «موفق» در عصر معتمد مىنویسند: گرچه زمام خلافت بظاهر در دست «معتمد» بود، اما در واقع گرداننده خلافت «موفق» بود و براى معتمد از خلافت نامى بیش نبود. (42)
معتمد شخصی بود فوق العاده سفاک و مورخین از زیادی کشته های دوره او تعجب کرده اند و کشته های سیاسی دوره او را به نیم میلیون نفر برآورد کرده اند
ستم او به امام حسن عسکری علیهالسلام بیش از ستمگران پیشین بود. او بارها امام را به زندان انداخت و به دست خشنترین زندانبانان سپرد تا ایشان را به بدترین صورت شکنجه کنند. در دوران حکومت وی امام دار دنیا را وداع گفت در حالی که گرفتاریها و شداید زیادی را از او دید امام (ع) همواره انواع شکنجه ها و عذابها را از دست معتمد دید این ملعون امام را مسموم میکند و با تردستی خاص ،عقل و فکر مردم را نیز تسخیر میکند و چنان جلوه میدهد که امام به مرگ طبیعی خود مرده است و بر این موضوع هم شاهد میگیرد
اندیشههاى پلید خلفا در باره امام(ع) و پیروانش:
خلفا که از آثار و برکات وجودی امام میترسیدند به اقداماتی مبادرت میکردند
1- جلوگیری از انتشار اخبار و فضائل آن حضرت
2- تشکیل جلسات مناظره ها و تحریک عده ای برای تهیه
3- سخت گرفتن بر امام ویارانش با استفاده از زندان و شکنجه های طاقت فرسا ،تحت نظر گرفتن ،جاسوس گماردن و جلوگیری از رفت و آمد شیعیان با امام
شیخ حر عاملى، ازدانشوران قرن دوازدهم، مىنویسد: سید بنطاوس در کتاب مهجالدعوات گفته است: درعصر امام عسکرى(ع)سه تن از خلفا(مستعین، معتز و مهتدى) اندیشه قتل حضرت رادر سر مىپروراندند; چون شنیده بودند که امام مهدى(ع)از نسل اوست. آنهاچندین بار امام را به زندان افکندند. حضرت برخى از آنها را نفرین کرد و آنستمگران به زودى هلاک شدند.
شیخ طوسى در کتاب غیبت مىنویسد: معتز اراده کرد حضرت را به قتل برساند; ولى سه روز بعد، از خلافتبرکنار شد. البته حضرت، پیش از برکنارى خلیفه، یارانش را از این امر آگاه کرده بود. علىبنمحمد بنزیاد صیمرى در کتاب «اوصیاء» چنین مىنویسد: مهتدى مىخواستحضرترا به شهادت برساند; امام به یارانش فرمودند: تا پنج روز دیگر مىمیرد. البته چنان شد که حضرت فرمودنده بود. با پایان یافتن پنج روز مهتدى به قتل رسید.
شیخ حر عاملى مىگوید: از عمر بنمحمد بنزیاد صیمرى نقل شده است که گفت: بهمنزل عبدالله بنطاهر وارد شدم. در برابرش نامهاى از امام عسکرى(ع)یافتم که در آن نوشته بود: «من براى اینسرکش از خداوند مرگ خواستهام; تا سه روز دیگر خداوند او را نابود مىکند.» روز سوم مستعین از خلافتبرکنار شد، در دام بلاها گرفتار آمد و سرانجام بههلاکت رسید.
شیخ همچنین از احمد بنحسین بنعمر چنین نقل مىکند: هنگامى که معتزفرمان داد حضرت را به سعید حاجب بسپارند تا به کوفه برده، در قصر ابنهبیره به قتل رساند .... ابوالهیثم بنسبانه براى حضرت نوشت: خداى مرا فدایتانسازد، خبرى به ما رسیده و ما را اندوهگین و مضطرب ساخته است! حضرت در پاسخنوشت: پس از سه روز، براى شما گشایش پدید مىآید. روز سوم معتز برکنار شد.
مرحوم طبری در کتاب اعلام الوری از راویان چنین نقل میکند :
احمد بن محمد میگوید : زمانی که مهتدی
شیعیان ، دوستداران و وابستگان خود را میکشت (از ترس اینکه مبادا خلافتش را از دست بدهد )به امام (ع) نامه نوشتم آقای من حمد و سپاس از آن خدایی است که مهتدی را مشغول کرده است و به فکر شما نیست زیرا به من خبر رسیده بود که شما را هم تهدید کرده و گفته است :
«به خدا سوگند،اینها [آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)] را از روى زمین برمىاندازم.» امام حسن عسکری (ع) با خط مبارک خود برایم نوشت : این عمرش [از آنکه بتواند به مرادش دستیابد] زودتر به پایان مىرسد. این سخن عمر او را کوتاهتر کرد از امروز پنج روزشمارش کن و منتظر او باش او روز ششم پس از تحمل یک ذلت و خواری که به او برسد کشته میشود و سرانجام همانطور شد که امام (ع) فرموده بودند (43)
یکی از یاران ایشان میگوید: من با امام حسن عسکری علیهالسلام در زندان مهتدی عباسی بودم. روزی آن حضرت به من فرمود که این ستمکار امشب از دنیا میرود و شخص دیگری خلیفه میشود. صبح روز بعد، خبر کشته شدن مهتدی عباسی در همهجا منتشر شد.
چه خوب مىگوید مولوى:
حمله بردى سوى دربندان غیب تا ببنـدى راه بر مـردان غیب
این احمقان فکر نمىکردند که نمىتوانند جلوى امر الهى را بگیرند؟! هرچند وقت یک بار مىفرستادند به خانه حضرت به تفتیش، مخصوصاً وقتى که امام از دنیا رفت، چون گاهى مىشنیدند که حضرت مهدى متولد شدهاند.
البته، بر رغم نیت پلید خلیفه، هر بار امام رفت و آمد مىکردو اورامیشناختند، هزاران نفر جمعیت مشتاق، در مسیر حرکت امام اجتماع مىکردند، و آن چنان غلغله شادى به راه افکنده و ابراز احساسات مىکردند که از کثرت جمعیت، راهها بند مىآمد و عبور و مرور قطع مىشد، و به محض آنکه حضرت را مشاهده مىکردند که از کثرت جمعیت، راهها بند مىآمد و عبور و مرور قطع مىشد، و به محض آنکه حضرت را مشاهده مىکردند سر و صدا خاموش مىشد و براى حضرت راه باز مىکردند، و پس از عبور امام، وضع به حال طبیعى بر مىگشت (44)
رویدادهای مهم آن زمان و مشکلات امام حسن عسکری (ع):
در شرایطی که آن حضرت(ع) قرار داشت مشکلات از هر سو به ایشان هجوم می آورد. برخی از این مشکلات ریشه در تضاد نظام های فکری امام(ع) و دولت حاکم داشت که یکی براساس نظام ولایی قرآنی بود و دیگری بر پایه نظام خلافت سلطنتی سامان یافته بود. دسته دیگر از این مشکلات در میان دوستان بود که به علل مختلف امکان ارتباط سالم میان امام(ع) و آنان وجود نداشت و برخی از دولتی ها با تشدید قطع ارتباط می کوشیدند تا هسته های زیرزمینی را از ارتباط با امام(ع) باز دارند و با استفاده از دوستان خویش تشکیلات مختلف امام(ع) را که در کشورها و شهرها پراکنده بودند به چالش بکشانند.
درزیر تعدادی از رویدادهای مهم ومشکلات امام (ع) را برمیشماریم :
1- پیداشدن تردید در مورد حقانیت اسلام
2- پیدایش اختلافات عقیدتی که در بسیاری از مواقع این اختلافات منجر به آشوب و تشنج و مشکلات اجتماعی و سیاسی گردید
3- سستی و بی همتی مردم به طورکلی و نیز شیعیان :
مردم آن زمان در قلب خود به امامت آن امام اعتقاد داشتند اما اعتقادشان آن طور نبود که آنها را به اطاعت بی چون و چرا که لازمه پیشرفت کار و وقوام دین وعقیده بود وادارد شیعیان آن دوره افرادی بودند شبیه مردم کوفه که تقریبا همه شان محبت امام حسین را در دل داشتند اما فهم واعتقاد دینی آنقدر در آنها رسوخ نداشت که بنی امیه را اطاعت نکنند شیعیان آن دوره را میتوان شبیه قوم حضرت موسی (ع) کرد که به نبوت آن حضرت اعتقاد داشتند اما اهل جنگ و در رکاب آن حضرت نبودند و وقتی آن حضرت آنها را تا دروازه های ارض مقدس آورد و فقط جنگ مختصری لازم بود جواب دادند که ما اینجا مینشینیم تو وخدایت بروید و با آنها جنگ کنید.
شیعیان دوره امام حسن عسکری هم همینگونه بودند از نظر کمیت زیاد بودند اما از نظر کیفیت در وضع خجالت آوری بودند و لذا علاوه براینکه وجود وتعداد زیادشان نفعی به حال امام (ع)و دین نداشت بلکه ضرر هم داشت زیرا زیادی تعدادشان و نامه هایشان و رفت و آمد هایشان وغیره ... خلیفه را از این میترسانید که ممکن است امام (ع) بر او خروج کند و لذا سعی میکرد تا آنجا که ممکن است بیشتر بر آن حضرت سخت بگیرد
این سستی شیعیان اثرات مضری به شرح زیر داشت
1- خلیفه را از امام میترساند و باعث سخت گرفتن بیشتر او بر امام و اطرافیان میشد
2- در مقابل سخت گرفتن بیشتر خلیفه امام نیرویی نداشت که سخت گیری اضافی خلیفه را به وسیله پایداری آنها خنثی کند
3- خلیفه کار انتظار خروج و شورش را داشت و پس از سخت گیری ها و اقدامات احتیاطی اقدام مورد نظر را در امام نمی دید و میفهمید شورشی در کار نیست تبلیغات مخصوصی در جهت تبلیغ قدرت و تسلط خود و بی اهمیتی شیعه و امام آنها میکرد و این کار باعث تخفیف شیعه در انظار میشد و میل به شیعه شدن را در افراد مستعد کم میکرد
4- از اخبار و روایات معلوم میشود که بعضی ازشیعیان اسرار مربوط به امور اعتقادی و نیز بعضی امور تشکیلاتی سری را که درباره نحوه تماس گرفتن با امام و امور دیگر بود فاش میکردند و مشکلات بزرگی ایجاد میکردند و گاهی همین امر باعث زندانی شدن و شکنجه امام (ع) و یارانش میشد
4- وقوع شورشها وقیامها
در عصر امامت امام عسکری علیهالسلام قیامهای فراوانی از سوی علویان بر ضد دستگاه عباسی شکل گرفت. علت این انقلابها و قیامها، ظلم و فساد بیپایان خلفای عباسی به مردم و علویان بود. افزون بر این که آنان معتقد بودند رهبری جامعه اسلامی، حق علویان است و عباسیان، غاصبان خلافت اند. برخی از این قیامها عبارت است از:
مسعودى، مورخ مشهور، در تاریخ خویش به قیامهاى آن عصر چنین اشاره مىکند:
1- قیام مردم شام در اثر ستمگری گرگی از کارگذران متوکل ستمگر
2- قیام کوفه به رهبرى یحیى بنعمر طالبى (ازنوادگان جعفر طیار(ع» که در سال248 روى داد و سرانجام با شهادت یحیى فروکش کرد براستی که کشته شدن این بزرگوار از مهمترین رویدادهای آن دوران بود
3- قیام رىبه رهبرى محمد بنجعفر که در سال 250 تحقق یافت. محمد سرانجام دستگیر شد
4- قیام قزوین که در سال 250 به رهبرى حسن بناسماعیل کرکى به وقوع پیوست
5- قیام سال 251 کوفه به رهبرى ابنحمزه
6- قیام بصره به رهبرى صاحب زنج که درسال 255 شروع شد و 15 سال ادامه یافت
7- قیام یعقوب لیث صفار در سیستان کهدر 262 آغاز شد.
8- انقلاب حسن بنزید علوى(از نوادگان امام على(ع» در طبرستان; (گرگان و مازندران) حسن بنزید، پس ازنبردى شدید، حکومت منطقه را به دست گرفت و در سال 270 وفات یافت
9- قیام علی بن زید بن الحسین: او از نوادگان امام سجاد علیهالسلام بود که در کوفه قیام کرد و در این راه، فداکاریهای بسیاری از خود نشان داد و بارها با نیروهای خلیفه عباسی درگیر شد.
10- قیام احمدبن محمدبن عبداللّه: او نیز از علویان عصر امام عسکری علیهالسلام بود که بر ضد معتمد عباسی قیام کرد، ولی به قتل رسید و سرش را نزد آن حاکم ستمگر فرستادند.
5- مسمومیت و شهادت امام على النقى(ع)، پدر امام حسن عسکرى(ع)، در سال 254 هجرى، به دست معتمد عباسى:
اگرچه امام عسکری روزهای سختی را در شهر سامراء میگذراند، ولی وجود پدری معصوم و مهربان، باعث آرامش خاطر حضرت میشد. در اوایل ماه رجب سال 254ق، دوران خوشی و آرامش حضرت به پایان رسید و آن حضرت در غم از دست دادن پدر مهربان خود، به سوگ نشست و برای همیشه عزادار پدر بزرگوار خود شد. خلیفه عباسی، وقتی موقعیت خلافت خود را در خطر دید، دستور داد امام هادی علیهالسلام را مسموم کنند و به شهادت رسانند. با شهادت آن حضرت، غربت و تنهایی امام عسکری علیهالسلام در شهر سامرا فزونی یافت. این دوران، از سختترین و طاقتفرساترین دوران زندگی کوتاه امام عسکری علیهالسلام است. بعد از شهادت امام هادی علیهالسلام ، دوران ولایت و امامت شش ساله امام عسکری علیهالسلام شروع شد و خط سبز و اصیل معارف الهی، به پرتوافشانی خود ادامه داد.(45)
6- حساسیت خلفاى بنىعباس، معاصر امامحسن عسکرى(ع)، درباره تولد و زندگانىِ حضرتمهدى منتظر(عج) و تلاش براى پیدا کردن و از بینبردن آنحضرت.
7- پیدایش فرقه های مخالف اسلام
8- بازداشت و زندانى شدن مکرر امام حسن عسکرى(ع)، در دوران حکومت مستعین، معتز، مهتدى و معتمد عباسى.:
هرچند حضور اجباری امام حسن علیهالسلام در محله «عسکر» شهر سامرا که شهرت عسکری را برایش به ارمغان آورد،(46) نوعی زندان شمرده میشود؛ اما طاغوتیان به این مقدار بسنده نکردند و بارها حضرت را به زندانهای مخوف افکندند. بیتردید این زندانها نتیجه رویارویی آن بزرگوار به چهار خلیفه عباسی (المستعین باللّه، المعتز باللّه، المهتدی باللّه، المعتمد باللّه) بود خلیفه عباسی در بازداشت امام هادی و عسکری علیهماالسلام سختگیری بیشتری میکرد و در هنگام پیدایش جریانهای خاصی که نوعی تهدید بر ضد حاکمیت به شمار میآمد، شخص امام و یاران نزدیک حضرت را به زندان میانداخت. از این رو، آن حضرت و یارانش همیشه در زندان های مختلف تحت شکنجه های طاقت سوز قرار داشتند، و در خطر و خفقان بسیار شدید بودند، به طوری که در مورد امام حسن عسکری(علیه السلام)نیز همچون جدّش امام کاظم(علیه السلام)گفته می شد: «لا یَزالُ یَنْتَقِلُ مِنْ سِجْنٍ إلی سِجْنٍ؛ همواره از زندانی به زندان دیگر، منتقل می شد».
روایات زیادی درباره بازداشت امام عسکری(علیه السلام) وجود دارد که از جهاتی با هم ناسازگارند. علت این امر علاوه بر اینکه میتواند تعدد بازداشتهای آن حضرت باشد، اشتباه مردم در نام خلفا نیز هست و طبعاً با گردآوری تمام گزارشهای مربوط و مقایسه آنها با هم امید دست یابی به حقیقت مسئله بیشتر میشود.
اگر چه مدت زمان زندانی شدن امام حسن عسکری علیهالسلام به طور دقیق مشخص نیست، از روایات چنین بر میآید که آن حضرت در زمان خلافت هر سه نفر خلیفه معاصر، به زندان افتاده است. امام عسکری علیهالسلام در زمان معتز به همراه برادرش جعفر به زندان افتاد. حضرت در دوران مهتدی هم به زندان افتاد که مقارن با کشته شدن خلیفه بود. آن حضرت در سال 259 ق، همزمان با حکومت معتمد عباسی نیزدر بازداشت او به سر میبرد.با این گفتار مشخص میشود ایشان بشتر دوران امامت خود را در زندان گذرانده اند ایشان بعد از امام موسی بن جعفر (ع) بیشترین مدت زندانی بودن را در میان ائمه (ع) داشته اند (47)
1 ـ مرحوم کلینی مینویسد: امام عسکری علیهالسلام را نزد علیّ بن «نارمش» زندانی کردند. او ناصبی بود و بر آل ابیطالب سخت میگرفت. در باریان به وی سفارش کردند که بر حضرت سخت بگیردوچنین و چنان آزارش دهد. ولی هنوز یک روز از زندانی شدن امام نگذشته بود که ابن نارمش تحوّل یافت و چنان شد که از هیبت و عظمت امام چشم از زمین بر نمیداشت. وقتى حضرت از زندان آزاد شد، این مرد بصیرتش از همهمردم به امام بیشتر بود (48) چندی بعد، المستعین، خلیفه عباسی، تصمیم گرفت حضرت را به قتل برساند. او به سعید دربان دستور داد امام علیهالسلام را سمت کوفه برده، در راه نابود سازد. این خبر میان شیعیان منتشر شد. پاکدلان ضمن نامهای حضرت را از این تصمیم آگاه ساختند. امام در پاسخ آنان چنین نوشت: من از خدا خواستم این طاغوت را تا سه روز دیگر از میان بردارد.
دعای امام به اجابت رسید و روز سوم ترکها المستعین را از خلافت برکنار کردند.(49)
2- روایتی حاکی از آن است که معتز(معزول و مقتول به سال 255) هنگامی که قصد سفر به کوفه را داشت دستور بازداشت امام عسکری(علیه السلام) را صادر کرده
معتزّ عباسی رسما به مأمور جلاّدش سعید حاجب، چنین فرمان داد: «اُخْرُجْ اَبا مُحَمَّدٍ اِلَی الْکُوفَةِ ثُمَّ اضْرِبْ عُنُقَهُ فِی الطّریق؛ ابومحمد (حسن عسکری) را به سوی کوفه بیرون ببر و در مسیر راه (در جای خلوت) گردنش را بزن».(50)
3 ـ ابیهاشم جعفری میگوید: من همراه امام عسکری علیهالسلام در زندان مهتدی بودم. حضرت به من فرمود: ابوهاشم، این طاغوت میخواهد امشب مرا به قتل برساند؛ ولی در این شب، عمرش پایان مییابد. او فرزندی ندارد؛ ولی خداوند به من فرزندی عنایت خواهد کرد.
خلیفه، بامداد، به وسیلهی ترکان به قتل رسید، نا آگاهان با معتمد بیعت کردند و ما سالم ماندیم.(51)
4 ـ وقتی معتمد، خلیفه عباسی، حضرت را همراه برادرش جعفر به زندان علیّ بنحزین فرستاد، پیوسته از حال وی میپرسید و علی بن حزین پاسخ میداد: روزها را به روزه و شبها را به عبادت میگذراند.
معتمد روزی تصمیم گرفت امام علیهالسلام را آزاد سازد. علیّ بن حزین پیام معتمد را به حضرت ابلاغ کرد. حضرت از زندان بیرون آمد و منتظر ماند تا جعفر نیز به وی بپیوندد. علیّ بن حزین گفت: منتظر نمانید، تنها فرمان آزادی شما آمده است. امام فرمود: به معتمد بگو، من و جعفر باهم دستگیر شدیم و میدانی که اگر تنها برگردم، چه خواهد شد؟ این پیام سبب شد معتمد با آزادی حعفر نیز موافقت کند. صمیری میگوید امام در حال بیرون رفتن این آیه را تلاوت فرمود:
«یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِاَفْواهِهِمْ وَاللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَو کَرِهَ الْکافِرُون»(صف، 61:8)
اراده میکنند نور الهی را با دهانهاشان خاموش کنند، اما خداوند نورش را کامل میکند، هرچند کافران را ناخوشایند باشد.(52)
سالهای زندان بر امام بسیار سخت میگذشت. رفتار زندانبانان اغلب بسیار وحشتزا بود.
5- شیخ مفید نقل میکند امام عسکرى(علیه السلام)را به نحریر، از غلامان مخصوص خلیفه و مسوول نگهدارى ازحیوانات درنده و شکارى دربار، سپردند; نحریر که در پستی و رذالت دست کمی از خود خلیفه نداشت بسیار بر او سخت مىگرفت و آزارشمىدادو بر وجود آن مقدس اذیت ها روا داشت تا جاییکه همسرش بر او خرده گرفت وبه او گفت: واى بر تو، از خدا ترس; مگر نمىدانى چه شخصیتى به خانهاتگام نهاده؟با چه جراتی نسبت به این شخصیت اذیت روا میداری
آنگاه گوشهاى از فضایل حضرت را بازگو کرد و گفت: من در مورد او و رفتارى کهبا وى مىکنى، بر تو بیمناکم.
نحریر گفت: به خدا سوگند، او را در میان درندگان خواهم افکند
و در رفتار زشتتش شدت بیشتری به خرج دادو حتی با اصرار خلیفه را راضی کرد که اجازه دهد آن وجود مقدس را و آن پسر پیغمبر(ص) رانزد شیران و درندگان بیافکند و خلیفه ملعون هم اجازه داد پس از مدتى، وقتى به جایگاه درندگان مراجعه کردتا به خیال خود مثلا بقایای استخوانهای آمام (ع) را جمع کند ونزد خلیفه ببرد تا اینکه چشمش منظره ای دید و یکه خورد دید حضرت میان درندگان با نهایت وقار و طمانینه به نماز ایستاده است.
البتّه درندگان حرمت فرزند فاطمه علیهاالسلام را نگاه داشته اند و بیهیچ آزاری پیرامونش در نهایت ادب و سکوت حلقه زده اند.
فورا امام راخارج کرده تا کسی این صحنه را نبیند و بازگو نکند و فضیلتی بر فضایل آن حضرت که نزد مردم مشهور و ذکرش رایج بوده اضافه نشود (53)
6- على بنعبدالغفار مىگوید: وقتى صالح بنوصیف امام عسکرى(ع)را زندان کرده بود،گروهى از عباسیان و منحرفان نزد صالح آمده، شکوه کردند که چرا بر امام سختنمىگیرى؟ او گفت: چه مىتوانم انجام دهم؟ دو نفر از بدترین کسانى که به آنهادسترسى داشتم، بر او گماشتم; اما اینان اهل نماز و روزه شدند. وقتى علت راپرسیدم، گفتند: چه مىگویى در باره مردى که روزها روزه مىگیرد و شبها نمازمىخواند و وقتى که به وى مىنگریم، بدن ما مىلرزد چنانکه گویا از خود بىخودمىشویم. وقتى عباسیان و منحرفان این سخنان را شنیدند، نومید از سراى وصیفبیرون رفتند.
سیره وروش امام حسن عسکری (ع)در مقابل طاغوتیان:
الف- عدم همکاری با قیامها :
لازم به ذکر است که تعداد زیادی از قیامهای آن زمان فقط ظاهر اسلامی داشت و امام حسن عسکری (ع) برای جلوگیری از کشتار مسلمانان که در قالب دین و مذهب صورت می گرفت، از همراهی با این قیام ها خودداری کرد؛ زیرا این قیام ها هرچند که به ظاهر علیه ظلم و ستم خلفا و امرا بوده است، ولی به کارگیری پوشش مذهب برای کشتار مردم و ایجاد تفرقه در میان مسلمانان و آسیب به اتحاد و وحدت آنان موجب می شد تا کشتارهای مردمان رنگ دینی و مذهبی پیدا کند.از طرفی امام میدانست که اگر قیام کند اشخاص زیادی او را همراهی نمیکنند و قیامش با شکست همراه خواهد بود شیوه کلی و اصول اساسی بینشی و نگرشی ایشان اینگونه بود که که آن حضرت با هر گونه فکر و کاری که وحدت امت را به خطر می انداخت مخالف بود و بر یگانگی و اتحاد میان مسلمانان تاکید می کرد. با آن که با دولت عباسی مخالفت می ورزید ولی شیوه عملی خود را چنان قرار داده بود تا به هر نحو ممکنی همه مسلمانان از امنیت و عدالت بهره مند شوند. خواندن نماز باران برای این که مسلمانان از خطر عمومی خشکسالی در امان بمانند به یک معنا و نگرش وحدت نگر ایشان را نشان می دهد. به نظر ایشان هرچند که این درخواست از سوی خلیفه صورت گرفت ولی از آن جایی که منافع مسلمانان حفظ می شد در انجام آن کوتاهی نکرد و نخواست تا با فرار از آن، مردم را در رنج افکند.
ب- تقیه، موضع رسمی امام :
سیاست های حاکمان این دوره همانند همه دوره های اموی و عباسی مبتنی بر حذف مخالفان بود. از این رو نسبت به همگان چه آنانی که در پی کسب قدرت در داخل خاندان عباسی دست به قیام می زدند و چه گروه های بیرونی از علویان و خوارج و یا فرقه های دیگر مذهبی، قتل و کشتار جمعی و نسل کشی، اصل اساسی در سیاست آنان بود.از این رو امام(ع) می بایست راهی را در پیش می گرفت که هم از آسیب دشمن در امان بماند و هم به فعالیت های فکری و فرهنگی خود در راستای اسلام اصیل بپردازد.اسلامی که مخالف هرگونه تفرقه، بیداد و ستم ورزی از سوی هرکس و هر مقامی بود از این رو تقیه را مورد استفاده قرار داد
تقیه یک حرکت اصیل، برای تداوم، به حفظ موجودیت و استفاده درست و به جا از نیروهای وابسته است. حرکتهای غیر اصولی و نابجا خطر بزرگی است که حتی نهضتهای الهی را سمت نابودی پیش میبرد.
آن حضرت طبق آیه تقیه که در سوره آل عمران بیان شده است: «لایتخذ المؤمنون الکافرین اولیآء من دون المؤمنین و من یفعل ذلک فلیس من الله فی شیء الا ان تتقوا منهم تقیة و یحذرکم الله نفسه و الی الله المصیر (54) »
«افراد با ایمان نباید به جای مؤمنان، کافران را به دوستی بگیرند و هرکس چنین کند، هیچ رابطهای با خدا ندارد مگر اینکه از آنان به نوعی تقیه کنید و خداوند شما را از [عقوبت ] خود بر حذر میدارد و بازگشت به سوی خداست.» ،ضمن تاکید بر برائت از دشمنان ، شیعیان را به تقیه توصیه نموده و به این ترتیب از جان شیعیان پاسداری و حفاظت میکرد.
البته هم امام و هم شیعیان در فرصت هاى بسیارى همدیگر را ملاقات مى کرده اند و حتى این ارتباطات تحت پوشش بقال و روغن فروش و ... صورت مى گرفته است.
مراقبت نسبت به امام عسکرى (علیه السلام) آن چنان شدید بود که شب هنگام و بى خبرانه به خانه ى امام عسکرى (علیه السلام) هجوم مى بردند و خانه ى آن حضرت را تفتیش مى کردند. چنان که بطحایى علوى پیش موکل سعایت کرده بود که اسلحه و اموال در خانه ى عسکرى (علیه السلام) گردآورى شده است. سعید حاجب گوید: شب بسوى خانه ى او شدم و نردبانى پشت خانه گذاشتم و بالاى بام آن حضرت بالا رفتم، سپس نردبان را در میان حیاط گذاشتم و فکر مى کردم چگونه در این تاریکى وارد خانه ى او شوم که صدایى شنیدم: سعید همانجا باش تا شمعى برایت بیاورم کمى درنگ کردم که شمعى برایم آوردند و با روشنایى آن وارد خانه شدم و جبه ى از پشم و کلاه و سجاده ای روى حصیر انداخته شده دیدم، و یقین کردم امام (ع) در آن زمان نماز مى خوانده است، پس برایم گفت: اینک خانه و اطاق هایش را ببین و هر چه تفتیش کردم در آن چیزى نیافتم .
علاوه بر آنچه گفتیم، اسناد و شواهد دیگرى در دست است که از یک سو عمق شیطنت و وسعت نقشههاى خائنانه دربار عباسى در مورد امام و یارانش را نشان مىدهد، و از سوى دیگر هشیارى و تدابیر امنیتى امام را بخوبى جلوه گر مىسازد عملکرد حضرت در عصر خویش نیز فضاى خفقان آن روزگار را نشانمىدهد. که از آن جمله چند مورد یاد شده در زیر را مىتون نام برد:
1- حلبی (یکی از ارادتمندان امام عسکری علیه السلام) میگوید: در شهر سامراء در روزی که قرار بود امام حسن عسکری علیه السلام به بیرون از منزل تشریف بیاورد، به اتفاق عدهای از شیعیان برای ملاقات آن حضرت در بیرون منزلش به انتظار ایستادیم. در آن حال نامهای از امام علیه السلام دریافتیم که آن حضرت نوشته بود: «الا لایسلمن علی احد و لا یشیر الی بیده و لایومی فانکم لاتؤمنون علی انفسکم (55)
; کسی [در این موقعیت] به من سلام نکند و با دستخود به من اشاره ننماید و [حتی کوچکترین] اشارهای نکند، برای اینکه شما امنیت جانی ندارید.» (56)
2- ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى مىگوید: ما چند نفر در زندان بودیم که «امام عسکرى» و برادرش «جعفر» را وارد زندان کردند. براى عرض ادب و خدمت، به سوى حضرت شتافتیم و گرد ایشان جمع شدیم. در زندان، مردى «جمحى» (خ ل: عجمى) بود و ادعا مىکرد که از علویان است. امام متوجه حضور وى شد و گفت: اگر در جمع شما فردى که از شما نیست نمىبود، مىگفتم کى آزاد مىشوید. آنگاه به مرد «جمحى» اشاره کرد که بیرون رود، و او بیرون رفت. سپس فرمودند: این مرد از شما نیست، از او بر حذر باشید، او گزارشى از آنچه گفتهاید براى خلیفه تهیه کرده که هم اکنون در میان لباسهاى اوست. یکى از حاضران اورا تفتیش کرد و گزارش را که در لاى لباسش پنهان کرده بود، کشف کرد، مطالب مهم و خطرناکى درباره ما نوشته بود.(57)
این حادثه نشان مىدهد که حتى در زندان هم براى کنترل امام و شیعیان، مأمور مخفى گماشته بودند.
3 - یکى از یاران امام بنام «احمد بن اسحاق» مىگوید: به حضور امام رسیدم و از او درخواست کردم که چیزى بنویسد و من خط او ببینم تا اگر نامهاى از او رسید، خطش را بشناسم (و دشمن نتواند بنام امام نامه جعل کند) امام فرمودند: خط من، گاهى با قلم باریک و گاهى با قلم پهن است، اگر چنین تفاوتى مشاهده کردى نگران نباش...(58)
4- «عبدالعزیز بلخى» مىگوید: روزى در خیابان منتهى به بازار گوسفند فروشها نشسته بودم. ناگهان امام حسن عسکرى را دیدم که به سوى دروازه شهر حرکت مىکرد. در دلم گفتم: خوب است فریاد کنم که: مردم! این حجت خدا است، او را بشناسید. ولى با خود گفتم در این صورت مرا مىکشند! امام وقتى به کنار من رسید و من به او نگریستم، انگشت سبابه را بر دهان گذاشت و اشاره کرد که سکوت! من بسرعت پیش رفتم و بوسه بر پاهاى او زدم. فرمودند: مواظب باش، اگر فاش کنى، هلاک مىشوى! شب آن روز به حضور امام رسیدم. فرمودند: باید رازدارى کنید وگرنه کشته مىشوید، خود را به خطر نیندازید. (59)
5- در زمان امام عسکرى - علیه السلام - شخصى از علویان به عزم کسب و کار از سامرّأ بیرون آمده و به سوى بلاد جبل (قسمتهاى کوهستانى غرب ایران تا همدان و قزوین) رفت. شخصى از دوستداران امام از مردم «حلوان» (پل ذهاب) به او برخورد کرد و پرسید:
- از کجا آمدهاى؟
- از سامرّأ.
- آیا فلان محله و فلان کوچه را مىشناسى؟
- آرى.
- از حسن بن على خبرى دارى؟
- نه.
- براى چه به جبل آمدهاى؟
- براى کسب و کار.
- من پنجاه دینار دارم، آن را بگیر و با هم به سامرّأ برویم و مرا به خانه حسن بن على (عسکرى) برسان. علوى پذیرفت و او را به خانه امام برد.(60)
این ماجرا بخوبى نشان مىدهد که به واسطه کنترل بسیار شدید حکومت، دسترسى به امام تا چه حدّ دشوار بوده است.
از طرف دیگر، مبلغى که مرد حلوانى - در برابر راهنمایى او به خانه حضرت - به شخص علوى پرداخت، نشانه اهمیّت دیدار با امام در آن روزگار است ،زیرا پنجاه دینار در آن زمان مبلغ قابل توجهى بوده است، چه، ارزش یک دینار در آن زمان را برخى از دانشمندان، معادل یک شتر دانستهاند (61)
، بنابر این پنجاه دینار از نظر قدرت خرید در آن زمان، مثل این بوده است که کسى در زمان ما، قیمت پنجاه شتر را بپردازد!
ادامه دارد
منابع و پیوست ها :
1- www.emamasgary.jahanpayam.net
2- اسوه بشریت نوشته رسول جعفریان * الابلی، علی؛ کشف الغمه فی معرفه الائمه، کتابچی حقیقت، 1381، 687ه، بیچا، ج3، ص 274. * کلینى، اصول کافى، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ه'. ق، ج 1، ص 503 * شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتى، ص 335 * ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، قم، کتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 422 *طبرسى،اعلام الورى، الطبعة الثالثة، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ص 367
3- وکانت من العارفات الصالحات وکفى فى فضلها انّها کانت مفزع الشیعة بعد وفاة أبى محمد (حاج شیخ عباس قمى، الأنوار البهیة، مشهد، کتابفروشى جعفرى، ص 151)*امام عسکری(ع) ؛ جلوه بدیع انسان کامل * ر.ک الارشاد، شیخ مفید، ج 1، ص 313 و 335؛ و تذکرة الخواص، سبط بن الجوزی، ص 324* طبرسى، اعلام الورى، الطبعة الثالثة، تهران، دارالکتب الاسلامیة ، ص .366 * کلینى، اصول کافى، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ه'. ق، ج 1، ص 503 * على بن عیسى اربلى، کشف الغمّة، تبریز مکتبة بنى هاشمى، 1381 ه'. ق، ص 192
4- صدوق، علل الشرایع، قم، مکتبة الطباطبائى، ج 1، باب 176، ص 230 * صدوق، معانى الأخبار، تهران، مکتبة الصدوق - مؤسسة دار العلم، 1379 ه'. ق، ص 65 * بحارالانوار، ج 50، ص 113، ح 1.
5- پایگاه حوزه www.hawzah.net
6- قمی، عباس؛ منتهی الامال، اوج علم، 1386، ج2، ص 507* ابو جعفر محمد بن جریر الطبرى، دلائل الامامة، الطبعة الثالثة، قم، منشورات الرضى،، 1363 ه. ش، ص 223*اسماعیل هنرمند نیا، فرهنگ جامع نامهای ایران زمین ،نشرسایه گستر ،1385
7-مرتضى مطهرى، مجموعه آثار ، جلد ، 18 صفحه147
8- دورنمایى از عصر امام عسکرى(ع) نویسنده:سید علیرضا جعفرى
9- برگرفته از کتاب حکایتها و لطیفههای تربیتی
10- سیرة الائمة الاثنى عشر، ص490.
11- امین،محسن ، سیره معصومان، ج 5، ص 249 . ترجمه: على حجتى کرمانى * سیرة الائمة الاثنى عشر، ص482. 8*الارشاد، ج2، ص321*ماهنامه گلبرگ، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره 61*ماهنامه کوثر، شماره60* اصول کافی، همان، ج 1، ص 503 ـ 504 باب 24 روایت 1 * کمال الدین، ج 1، ص 41 ـ 41* زندگانى حضرت امام حسن عسکری(ع)، نویسندگان جمعى از علماى لبنان، ترجمه حمیدرضا کفاش* زندگانى چهارده معصوم(ع)، نوشته سیدمهدى آیت اللهی * خاتم پیامبران(ص) و ائمه معصومین(ع)، مولف: مصطفى اسرار* زندگانى چهارده معصوم: مولف سیده سمیه قائممقامی
12- سیرة الائمة الاثنى عشر، ص253.*بحار الانوار، ج 50، ص 253، ح * دانشنامه رشد
13- احقاق الحق، ج 2، ص 621 * کتاب ضوءالشمس الی الهدی افندی، ج 1، ص 119 * اعلام الهدایة، ص 27* الاتحاف بحب الاشراف، ص 178
14- مدینه المعاجز، ص 583؛ حلیة الابرار، ج 2، ص 498* سفینة البحار، ج 2، ص 203.
15- الفصول المهمّه، ص 275 و اعلام الهدایة، ج 13، ص 27.
16- الخرائج و الجرائح، قطب راوندی، ج 3، ص 1109 * محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 52 ص 50 * اعلام الهدایة، ج 13، ص22.
17- الخرائج، همان، ج 1، ص 422 باب 12، ح 3 * اصول کافی ج1، ص 512 باب 124 ح 24* اعلام الهدایة،جلد 13 ، ص 22.
18- محمد بن طلحه شافعی، مطالب السؤول، ج 2، ص 148 * اعلام الهدایة، جلد 13، ص 26*2کشف الغمه، ج3، ص290 * وفیات الائمه، من علماءالبحرین و القطیف، ص410.
19- اصول کافی، کتاب الحجة، باب مولد ابیمحمدالحسنبن علی علیه السلام، حدیث1* الارشاد ح8; الارشاد، ج2، ص330* اربلی، کشف الغمة، ج 3، ص 286
20- الاتحاف بحب الاشراف، ص 178* اعلام الهدایة،جلد 13
21- شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، سازمان انتشارات جاویدان، ص 450 * کشف الغمة، ج 3، ص 290.
22- تذکرة الخواص، ص 362 و اعلام الهدایة، ص 27.
23- الخرائج و الجرائح، قطب راوندی، ج 1، ص 422 و 424* بحارالانوار، ج 50 ص 261 * اعلام الهدایة،همان، ج 13، ص26.
24- بحارالانوار، ج50، ص304.
25- کشف الغمه، ج3، ص/18 .
26- تحف العقول، ص487 .
27- مستدرک الوسائل، ج3، ص243* مستدرک سفینة البحار، ج9، ص220* بحار الانوار، ج 50، ص 253، ح 7
28- کشف الغمه، ج2، ص424.
29- اصول کافی، کتاب الحجة، باب مولد ابی محمد الحسن بن علی، ح3.
30- سیرة الائمة الاثنى عشر، ص253.*بحار الانوار، ج 50، ص 253، ح * دانشنامه رشد.
31-ماهنامه گلبرگ، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره 61*ماهنامه کوثر، شماره60
32- ماهنامه گلبرگ، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره 61*ماهنامه کوثر، شماره60
33- عللالشرایع ،باب 159 ،صفحه 211
34- ابن شهر آشوب، مناقب آل أبى طالب، قم، کتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 434 * محمد بن جریر طبرى، دلائل الامامة، ط 3، قم، منشورات الرضى،، 1363 ه'. ش، ص 226 * مجلسى، بحار الأنوار، ط 2، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1395 ه'. ق، ج 50، ص .251 *ماهنامه گلبرگ، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره 61*ماهنامه کوثر، شماره60
35- ماهنامه گلبرگ، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره 61*ماهنامه کوثر، شماره60
36- ابن طقطقا، همان کتاب، ص 243 * ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دار صادر، ج 7، ص 195 * کیفیت کشته شدن معتز به گونههاى دیگر نیز نقل شده است، ر.ک به: سیوطى، تاریخ الخلفأ، الطبعة الثالثة، بغداد، مکتبة المثنى، 1383 ه'. ق، ص 360 * مسعودى، مروج الذهب، بیروت، دار الأندلس، ج 4، ص 97*
37- دکتر ابراهیم حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ چهارم، تهران، انتشارات جاویدان، 1360 ه' ش، ج 3، ص 377 * مسعودى، مروج الذهب، بیروت، دار الأندلس، ج 4، ص 96 و 103 * ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دار صادر، 1386 ه'. ق، ص 246 * ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دار صادر، ج 7، ص 233 * سیوطى، تاریخ الخلفأ، ص 362
38- ابن اثیر، همان کتاب، ص 234 - ابن طقطقا، همان کتاب، ص 246 - دکتر ابراهیم حسن، همان کتاب، ص .377
39- مجلسى، بحار الأنوار، الطبعة الثانیة، تهران، 1395 ه'. ق، ج 50، ص 313 * مسعودى، اثبات الوصیة، الطبعة الرابعة، نجف، المطبعة الحیدریة، 1374 ه'. ق، ص 245
40- مروج الذهب 4/138
41- سیوطى، تاریخ الخلفأ، الطبعة الثالثة، بغداد، مکتبة المثنى، ص 363 و 367 *مسعودى، مروج الذهب، بیروت، دار الأندلس، ج 4، ص 123 و 131
42- ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دار صادر، 1386 ه'. ق، ص 250 - دکتر ابراهیم حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 4، انتشارات جاویدان، 1360 ه'. ش، ج 2، ص .378
43- طبرسى، اعلام الورى، ط 3، دار الکتب الاسلامیة، ص 375* مسعودى، همان کتاب، ص 242* کلینى، اصول کافى، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ه. ق، ج 1، ص 510* شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتی، ص 344* على بن عیسى الاربلى، همان کتاب، ج 3، ص 204.
44- ابن شهر آشوب، مناقب آل أبى طالب، قم، کتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 434 * محمد بن جریر طبرى، دلائل الامامة، ط 3، قم، منشورات الرضى،، 1363 ه'. ش، ص 226 * مجلسى، بحار الأنوار، ط 2، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1395 ه'. ق، ج 50، ص .251 * غیبة شیخ طوسى، تهران، مکتبة نینوى الحدیثة، ص 29
45- ماهنامه گلبرگ، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره 61*ماهنامه کوثر، شماره60و 17
46- بحار الانوار، ج 50، ص 235.
47- ماهنامه گلبرگ، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره 61*ماهنامه کوثر، شماره60
48- اصول کافی، ج 1، ص 508.
49- بحار الانوار، ج 50، ص 312؛ حیاة الامام الحسنالعسکری(ع)،باقرشریفقرشی،ص 248.
50- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج4، ص432.
51- بحار الانوار، ج 50،، ص 313.
52- همان، ص 314.
53- ارشاد شیخ مفید، ص 324* اصول کافی، ج 1، ص 513؛ حدیث 26.
54- آل عمران/ 28.
55- مجلسى ،بحارالانوار، ج50، ص269.
56- مجلسى، بحار الأنوار، ط 2، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1395 ه'. ق، ج 50، ص .269
57- ابن صباغ مالکى، الفصول المهمة، ط قدیم، ص 304 * شبلنجى، نور الأبصار، قاهره، مکتبة المشهد الحسینى، ص 166 * على بن عیسى الاربلى، کشف الغمّة، تبریز، مکتبة بنى هاشمى، 1381 ه'. ق، ج 3، ص 222 * طبرسى، اعلام الورى، ط 3، دار الکتب الاسلامیة، ص 373 *ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، قم، کتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 437
58- ابن شهر آشوب، همان کتاب، ج 4، ص 433
59- مسعودى، اثبات الوصیة، الطبعة الرابعة، نجف، المکتبة الحیدریة، ص .243 *کشف الغمه ،جلد 3،چاپ بیروت ،ص 212
60-على بن عیسى الاربلى، کشف الغمّة، تبریز، مکتبة بنى هاشمى، 1381 ه'. ق، ص 216
61- شریف القرشى، باقر، حیاة الامام الحسن العسکرى،، بیروت، دار الکتاب الاسلامى،، 1409 ه'. ق، ص 181
تعبیرخواب تعبیر خواب استخار مشاوره مذهبی
تعبیرخواب تعبیر خواب استخاره مشاوره مذهبی تلفنی واتساپ ۰۹۳۶۶۸۸۱۰۸۸ تلفن ثابت ۹۰۹۹۰۷۱۹۱۴
نوشته شده در تاريخ توسط موبایل ۰۹۳۶۶۸۸۱۰۸۸ تلفن ثابت ۹۰۹۹۰۷۱۹۱۴ |
تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.